«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

بار نخل

على بن ابى طالب (عليه السلام) از خانه بيرون آمده بود و طبق معمول، به طرف صحرا و باغستانها كه با كار كردن در آنجاها آشنا بود می رفت. ضمنا بارى نيز همراه داشت. شخصى پرسيد: يا على! چه چيز همراه دارى؟
على(ع): «درخت خرما، ان شاء اللّه».
درخت خرما؟!
تعجب آن شخص وقتى زايل شد كه بعد از مدتى او و ديگران ديدند تمام هسته‌هاى خرمايى كه آن روز على همراه می‌برد كه كشت كند و آرزو داشت در آينده هريك درخت خرماى تناورى شود، به صورت يك نخلستان درآمد و تمام آن هسته‌‌ها سبز و هر كدام درختى شد!

نام نویسنده: شهید احمد میر خلف زاده و قاسم میر خلف زاده
منبع حکایت: قصص الله
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی