«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

سلام یهود

عايشه همسر رسول اكرم “صلی الله علیه و آله” در حضور رسول اكرم ، نشسته بود كه مردى يهودى وارد شد. هنگام ورود به جاى سلام عليكم گفت: اَلسَّامُ عَلَيْكُمْ ؛ يعنى مرگ بر شما! طولى نكشيد كه يكى ديگر وارد شد، او هم به جاى سلام گفت : اَلسّامُ عَلَيْكُمْ . معلوم بود كه تصادف نيست، نقشه‌اى است كه با زبان، رسول اكرم”صلی الله علیه و آله” را آزار دهند. عايشه سخت خشمناك شد و فرياد بر آورد كه: «مرگ بر خود شما و…».

رسول اكرم “صلی الله علیه وآله” فرمود: «اى عايشه! ناسزا مگو ناسزا اگر مجسم گردد بدترين و زشت‌ترين صورت‌ها را دارد. نرمى و ملايمت و بردبارى روى هر چه گذاشته شود، آن را زيبا مى‌كند و زينت می دهد و از روى هر چيزى برداشته شود از قشنگى و زيبايى آن مى‌كاهد، چرا عصبى و خشمگين شدى؟»

عايشه: مگر نمى بينى يا رسول اللّه! كه اينها با كمال وقاحت و بيشرمى به جاى سلام چه مى‌گويند؟

«چرا، من هم در جواب گفتم: «عَلَيْكُمْ» بر خود شما همين قدر كافى بود»

نام نویسنده: علامه مطهری
منبع حکایت: داستان راستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
1 دیدگاه
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی