«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مزد نامعین

آن روز سليمان بن جعفر جعفرى و امام رضا (عليه السلام) به دنبال كارى با هم بيرون رفته بودند، غروب آفتاب شد و سليمان خواست به منزل خويش برود ، على بن موسى الرضا به او فرمود: «بيا به خانه ما و امشب با ما باش» اطاعت كرد و به اتفاق امام به خانه رفتند.
امام، غلامان خود را ديد كه مشغول گلكارى بودند. ضمنا چشم امام به يك نفر بيگانه افتاد كه او هم با آنان مشغول گلكارى بود، پرسيد: «اين كيست؟»
غلامان: اين را ما امروز اجير گرفته‌ايم تا با ما كمك كند.
«بسيار خوب! چقدر مزد برايش تعيين كرده‌ايد؟»
يك چيزى بالا خره خواهيم داد و او را راضى خواهيم كرد!
آثار ناراحتى و خشم در امام رضا (علیه السلام) پديد آمد و رو آورد به طرف غلامان تا با تازيانه آنها را تأديب كند. سليمان جعفرى جلو آمد و عرض كرد: چرا خودت را ناراحت مى‌كنى؟!
امام فرمود: «من مكرر دستور داده‌ام كه تا كارى را طى نكنيد و مزد آن را معين نكنيد، هرگز كسى را به كار نگماريد، اول اجرت و مزد طرف را تعيين كنيد بعد از او كار بكشيد. اگر مزد و اجرت كار را معين كنيد، آخر كار هم مى‌توانيد چيزى علاوه به او بدهيد. البته او هم كه ببيند شما بيش از اندازه‌اى كه معين شده به او مى‌دهيد، از شما ممنون و متشكر مى‌شود و شما را دوست مى‌دارد و علاقه بين شما و او محكم‌تر مى‌شود. اگر هم فقط به همان اندازه كه قرار گذاشته‌ايد اكتفا كنيد شخص از شما ناراضى نخواهد بود. ولى اگر تعيين مزد نكنيد و كسى را به كار بگماريد، آخر كار هر اندازه كه به او بدهيد باز گمان نمى‌برد كه شما به او محبت كرده‌ايد، بلكه مى‌پندارد شما از مزدش كمتر به او داده‌ايد.»

نام نویسنده: علامه مطهری
منبع حکایت: داستان راستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
5 1 رای
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی