«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

همسایه نو

مرد انصارى خانه جديدى در يكى از محلات مدينه خريد و به آنجا منتقل شد، تازه متوجه شد كه همسايه ناهموارى نصيب وى شده . به حضور رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض كرد : در فلان محله ، ميان فلان قبيله ، خانه اى خريده‌ام و به آنجا منتقل شده‌ام ، متأسفانه نزديكترين همسايگان من شخصى است كه نه تنها وجودش براى من خير و سعادت نيست ، از شرش نيز در امان نيستم . اطمينان ندارم كه موجبات زيان و آزار مرا فراهم نسازد .
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) چهار نفر : على ، سلمان , ابوذر و شخصى ديگر را كه گفته‌اند مقداد بوده است مأمور كرد ، با صداى بلند در مسجد به عموم مردم از زن و از مرد ابلاغ كنند كه هر كس همسايگانش از آزار او در امان نباشند ايمان ندارد .
اين اعلام در سه نوبت تكرار شد . بعد رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) با دست خود به چهار طرف اشاره كرد و فرمود: «از هر طرف تا چهل خانه همسايه محسوب مى شوند»

نام نویسنده: علامه مطهری
منبع حکایت: داستان راستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
3.7 3 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی