برنامه ریزی و زمان بندی

به روایت خواهر شهید: همان موقع که خانه مان در انزلی بود، یک بار داداش زنگ زد. گفت:« خواهر! ما ساعت ۱ تا ۵ منزل شماییم». من زیاد به اخلاق داداش وارد نبودنم. ۱ تا ۵ یعنی از ساعت یک تا ساعت پنج. فکر کردم یعنی که در این فاصله می رسند خانه ما. بلند […]

تقیّد به روزه

آن سال ماه رمضان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشه خوانی می دیدم و صیاد دوره هواسنجی بالستیک صیاد آنجا هم برای همه کارهایش برنامه داشت. از یک روزنامه محلی زمان های طلوع و غروب خورشید را نوشته بود و لحظه اذان صبح و مغرب را محاسبه کرده بود. توی […]