«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

اندر احوالات دیانت و سیاست سید حسن مدرس

مرحوم حضرت آیة الله حاج سید حسن مدرس عالم عظیم الشاءنی بود که علاوه بر وصول به مقامات عالی در علوم اسلامی و فقاهت سیاستمدار خبره ای نیز بود که دیانت و سیاست را معنا نمود.شجاعت کم نظیر وی در بیان مسائل و واقعیات موجبات برانگیخته شدن خشم رضاشاه قلدر و دستگاه حکومتی او را فراهم آورد این بود که چند بار مورد تعرض و سوءقصد نوکران جیره خوار رضاشاه قرار گرفت. او خود در این باره چنین می گوید:دو دفعه مورد حمله واقع شدم . یک دفعه در اصفهان که در مدرسه جده بزرگ در وسط روز، چهار تیر تفنگ به من انداختند ولی مؤفق نشدند و آنها را تعقیب نکردم. مرتبه دیگر سال گذشته بود که جنب مدرسه سپسالار، اول آفتاب که به جهت تدریس به مدرسه می رفتم در همین ایام تقریبا ده نفر مرا احاطه نمودند. فی الحقیقه تیرباران کردند: از تیرهای زیاد که انداختند چهار عدد کاری شد. سه عدد به دست چپ و مقارن پهلو جنب یکدیگر زیر مرفق و بالای مرفق و زیر شانه، حقیقتا تیراندازان قابلی بودند در هدف کردن قلب خطا نکردند ولی مشیت الله ، سبب را بی اثر نمود. یک عدد هم به مرفق دست راست خورد.و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظیم

نام نویسنده: علیرضا خاتم
انتشارات کتاب: _
شماره صفحات ارسال شده: _
منبع حکایت: کتاب داستان هایی از علما
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی