«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

انگیزه سازی

مردم نسبت به حکومت اسلامی چه نقشی بر عهده دارند؟ آیا حاکم اسلامی حقی بر گردن مردم دارد؟ یا فقط این مردم هستند که بر گردن حاکم حق دارند؟ محدوده وظایف مردم چیست؟ آیا مربوط به تشکیل حکومت است و یا بعد از آن نیز وظایفی متوجه آن هاست؟

حقیقت آن است که تجربه های مختلف تاریخی نشان می دهد که مردم نقشی اساسی در این راستا دارند و این مطلب نیاز چندانی به اثبات ندارد، بلکه امری بدیهی و قابل وجدان است. لذا بیش از هر چیز باید بر روی شرح و محدوده ی وظایفی که مردم نسبت به آن مسئولیت دارند، بیندیشیم و تحقیق کنیم.

در طول تاریخ، هر کجا حکومتی برقرار شده، نقش مردم در تشکیل و استمرار آن و یا در شکست آن کاملاً مشهود و واضح است.

اما نسبت به حکومت اسلامی، این مسأله به قابلیت ها و ظرفیت های نظام و حکومت اسلامی مربوط می شود که اهمیت حرکت در راستای ایجاد و سپس استمرار و حفظ آن و همچنین کمک به رشد و ارتقای کمی و کیفی اجرای احکام و دستورات اسلامی را به عنوان یک مسئولیت مهم بر دوش مردم مسلمان قرار داده است.

همچنین توجه به حرکت های سیاسی و اجتماعیِ انبیاء و اولیاء الهی که در جای جای قرآن کریم و تاریخ انبیاء و مخصوصاً تاریخ اسلام ذکر شده است، اهمیتِ جایگاه و مسئولیت مردم را در ایجاد و تعالی حکومت های الهی، بیشتر واضح می نماید.

یکی از داستان های قرآنی که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد، بخشی از داستان حضرت موسی (علیه السلام) است.

وقتی بنی اسرائیل بعد از سال ها حقارت و سختی و انتظار موفق شدند به خاطر همراهی با رهبرِ الهی در عصر خود، از چنگال حکومت فرعون گریخته و به آزادی برسند، می بینیم که عدم استمرار این حمایت و همراهی، آنها را گرفتار مصیبت های مختلفی کرد. بنی اسرائیل مورد خشم و غضب الهی قرار گرفتند و این مطلب برای ما در این زمان نیز درس آموز می باشد.

قصه از آنجا شروع شد که پس از آزادیِ بنی اسرائیل از فرعون، و زمانی که به سمت سرزمین موعودشان در حرکت بودند، به ایشان فرمان رسید که باید با گروهی از ظالمینِ مستقر در آن سرزمین بجنگند و خداوند نیز به آنها وعده نصرت و پیروزی داده بود، اما زمانی که فرمان جهاد را شنیدند، از اطاعت و فرمان بری سر باز زدند. لذا می بینیم در اثر این بی اعتنایی به دستور خداوند، بنی اسرائیل دچار دو آفت و خطر مهمی می شوند که حضرت علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه به آن اشاره کرده اند، یعنی سرپیچی از تبعیت کامل و مستمر از حاکم اسلامی و توجه به دنیا و راحت طلبی.(1) همین امر سبب می شود تا بنی اسرائیل سال ها دچار خفت و سختی شوند. این داستان در آیات بیست تا بیست و شش سوره مائده ذکر شده است.

از سوی دیگر، درک اهمیت این مسئولیت، علاوه بر ادلّه و جهات قرآنی و تاریخی، از لحاظ تکوینی نیز قابل توجه است.

چرا که خداوند، انسان را موجودی مختار قرار داده و در انتخاب نوع زندگی، از مسایل جزئیِ روزمره گرفته تا انتخاب دین و حتی انتخاب حاکم و سرپرست، ضمن اینکه راه صواب را به انسان معرفی کرده و او را از راه ناصواب برحذر داشته، اما هرگز او را مجبور به امری نکرده است. همانطور که در قرآن کریم می فرماید:

«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی.»(1)

هیچ اجباری در انتخاب دین اسلام نیست و به تحقیق راه رشد و راه صحیح، از راه بد و گمراهی بیان و جدا شده است.

و در ادامه، انسان ها را از قبول سرپرستی طاغوت نهی کرده و به سمت خود دعوت می کند. و به طور خاص به قبول سرپرستی خداوند و حکومت الهی، متوجه می نماید.

پس نقش اساسی، چه در شکل گیریِ حکومت الهی و چه در استمرار و بقای آن، به انتخاب و اختیار انسان ها برمی گردد. و تا زمانی که مردم حرکتی در این جهت نکنند، هیچ اتفاقی نمی افتد و کوتاهی آنان در این امر، باعث می شود تا بیشتر احکام اسلامی عملاً اجرا نشده و بر زمین باقی بمانند.

نام نویسنده: حجت الاسلام هاشمي نسب
انتشارات کتاب: دفتر مطالعات و پژوهش هاي مركز رسيدگي به امور مساجد خرداد
شماره صفحات ارسال شده: 107-110
منبع حکایت: شهد سخن 10: هم دلي و هم زباني (نمونه فيش سخنراني ويژه ايام دهه سوم ماه مبارك رمضان 1436 ه ق)
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی