«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

انگیزه سازی

ابو امامه باهلی می گوید: ثعلبه بن حاطب انصاری، خدمت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسیده و گفت: ای رسول خدا! از خدا بخواه تا مالی به من روزی دهد و مرا توانگر سازد. نبی گرامی (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وای بر تو ای ثعلبه! اگر خدا به کسی مال کمی بدهد که بتواند شکر نعمت را به جای آورد بهتر از این است که دارائی زیاد به او مرحمت کند و او توانائی آن را نداشته باشد که شکر نعمتش را به جای بیاورد.

ثعلبه بار دیگر چنین استدعائی کرد. حضرت فرمود: آیا تو راضی نیستی که مانند نبی اللّه باشی؟ سوگند به کسی که جانم در ید قدرت اوست، اگر من بخواهم که سیل طلا و نقره از کوه ها جاری شود، جاری خواهد شد.

ثعلبه در جواب، عرض کرد: به خدائی که تو را به حق مبعوث کرد، اگر از او طلب کنی که مال زیادی به من عنایت کند، تمام حقوق شرعی که بر آن تعلق می گیرد را به صاحبان حق خواهم داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) دعا کرد: بار خدایا، ثعلبه را مالی زیاد روزی کن. ثعلبه گوسفندی خرید، همان گونه که کرم ها در اندک مدتی تولید نسل کرده و زیاد می شوند، آن گوسفند هم زاد و ولد کرد و زیاد شد. به طوری که بعد از مدتی، مراتعِ مدینه با آن وسعت، گنجایش نگاه داری آن ها را نداشت. ثعلبه گوسفندان را به طرف بیابانی از بیابان های مدینه راند و آن قدر کارش بالا گرفت که برای ادای نمازهای پنج گانه، فقط نماز ظهر و عصر را با جماعت می گزارد و نمازهای دیگر را در جماعت حاضر نمی شد. باز گوسفندان مانند کرم ها زاد و ولد کردند و مشغله ی ثعلبه زیاد شد و فقط نماز جمعه را با جماعت می گزارد. گوسفندان باز زاد و ولد کردند و ثعلبه برای رسیدگی به آن ها از شرکت در نماز جمعه نیز محروم ماند و نتوانست در آن حاضر شود.

روزی رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلّم) از اصحاب سؤال کرد: ثعلبه چه می کند؟ پاسخ دادند: گوسفندی خرید و به دعای شما خداوند آن قدر به او برکت داد که مدینه گنجایش و تحمل گوسفندان او را نداشت.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلّم) سه بار فرمود: «یا ویح ثعلبه» وای بر ثعلبه. در همین اثناء خداوند متعال این آیه را فرو فرستاد:«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»(1) (ای محمد! از اموال آنان زکات و صدقه بگیر تا آن ها را پاک کنی و به وسیله آن صدقه، پاکیزگی آنان را زیاد کنی، و برایشان دعا کن، همانا دعای تو برای آنان آرامش است.)

و بدین وسیله خداوند فرایض و واجبات از صدقه را فرو فرستاد. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) دو نفر از مسلمانان را برای گرفتن صدقه تعیین کرده و برای آنان نوشت که چگونه صدقه بگیرند. حضرت به آن دو فرمود: نزد ثعلبه و فلان کس از بنی سلیم بروند و از آنان زکات متعلق به اموالشان را بگیرند و بیاورند. آن دو نفر که مأمور وصول زکات بودند، ابتداء نزد ثعلبه آمدند و از او مطالبه زکات کردند و دست خط پیغمبر گرامی را برای او خواندند. ثعلبه گفت: این چیزی که از من می خواهید، زکات و صدقه نیست، بلکه «جزیه» است و اگر به طور صریح جزیه نباشد، همتای جزیه است. من این حرف ها را نمی دانم. شما بروید تا من در این باره فکر بکنم، بعداً بیائید.

آنان نزد مردی که از بنی سلیم بود، رفتند و اظهار داشتند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است که زکات اموال خود را بده. آن مرد با گشاده روئی، بهترین شتران خود را برای زکات برگزید و از گله بیرون آورد و تقدیم فرستادگان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) کرد. وقتی که آنان آن شتران برگزیده را دیدند گفتند: این شترانی که برای صدقه می دهی، از صدقه ای که به اموال تو تعلق می گیرد، بیشتر است و ما مأموریت نداریم که زیادتر از زکات متعلقه بگیریم. مرد زکات دهنده گفت: بلی، بگیرید. من از صمیم قلب بهترین شتران خود را دادم و به این کار هم خشنودم.

آن دو نفر پس از وصول زکات، مجدداً نزد ثعلبه آمدند. ثعلبه گفت: نوشته پیغمبر را بدهید تا ببینم در آن چه نوشته است؟ پس از قرائت آن نامه اظهار داشت: این زکات نیست، بلکه جزیه است یا همتای جزیه می باشد! فعلًا بروید تا باز هم در این باره فکر کنم.

آن دو مأمور برگشتند و خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسیدند. هنگامی که رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلّم) آن دو را دید، قبل از آنکه آنان صحبت کنند و رویداد را بگویند، فرمود: وای بر ثعلبه. سپس برای آن مرد بنی سلیم، که زکات خود را از بهترین شتران داده بود، دعای خیر کرد و از خداوند برای او برکت استدعا نمود. آن مأمورانِ وصول صدقه، پیغمبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلّم) را از نتیجه مأموریت خود و عملی که ثعلبه و آن مرد بنی سلیمی کرده بودند، آگاه ساختند. پس خداوند تعالی این آیه را فرو فرستاد:

«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ …» تا «بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»

نام نویسنده: حجت الاسلام هاشمي نسب
انتشارات کتاب: دفتر مطالعات و پژوهش هاي مركز رسيدگي به امور مساجد خرداد
شماره صفحات ارسال شده: 13-16
منبع حکایت: شهد سخن 10: هم دلي و هم زباني (نمونه فيش سخنراني ويژه ايام دهه سوم ماه مبارك رمضان 1436 ه ق)
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی