«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

بی نیازی، مناعت نفس حتی در زندان

امام در زندان سندی بن شاهک بسر می برد یک روز هارون مأموری فرستاد که از احوال آن حضرت کسب اطلاع کند. خود سندی هم وارد زندان شد. وقتی‌ که مأمور وارد شد، امام از او سؤال کرد چه‌کاری داری؟
مأمور گفت: خلیفه مرا فرستاد تا احوالی از تو بپرسم، امام الله فرمود: از طرف من به او بگو: هر روز که از این روزهای سخت بر من می‌گذرد یکی از روزهای خوشی تو هم سپری می شود تا روزی برسد که من و تو در یک جا به هم برسیم آنجا که اهل باطل به زیانکاری خود واقف می شوند.
باز در مدتی که در زندان هارون بود یک روز فضل بن ربیع مأمور رساندن پیغامی از طرف هارون به آن حضرت شد فضل‌گفت: وقتی‌که وارد شدم دیدم نماز می خواند، هیبتش مانع شد که بنشینم، ایستادم و به شمشیر خودم تکیه دادم، نمازش که تمام شد به من اعتنا نکرد و بلافاصله نماز دیگری آغاز کرد مرتب همین کار را ادامه می داد و به من اعتنایی نمی نمود، آخر کار وقتی‌که یکی از نمازها تمام شد قبل از آنکه نماز دیگر را شروع کند من شروع کردم به صحبت کردن که خلیفه به من دستور داده که در حضور شما به عنوان خلافت و لقب امیرالمؤمنین یاد نکنم و به جای آن بگویم که برادرت هارون سلام رسانده و می‌گوید: خبرهایی از تو به ما رسید که موجب سوء تفاهمی شد اکنون معلوم گردید که شما تقصیری ندارید ولی من میل دارم که شما همیشه نزد من باشید و به مدینه نروید. حالا که بنا است پیش ما بمانید خواهش می‌کنم از لحاظ برنامه غذایی هر نوع غذایی که خودتان می پسندید، دستور دهید و فضل مأمور پذیرایی شما است.
حضرت جواب فضل را به دو کلمه داد: از مال خودم چیزی در اینجا نیست که از آن استفاده کنم و خدا مرا اهل تقاضا و خواهش هم نیافریده که از شما تقاضا و خواهشی داشته باشم. حضرت با این دو کلمه مناعب و استغنای طبع بی نظیر خود را ثابت کرد و فهماند که زندان نخواهد توانست او را زبون کند بعد از گفتن این‌کلمه فورا از جا حرکت کرد و گفت: الله اکبر و سرگرم عبادت خود شد.

نام نویسنده: اثر محمد جواد صاحبی
منبع حکایت: برگرفته از کتاب حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید مطهری (ره)
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی