«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

تعصب قبیله ای بیجا و بی مورد

در مدینه مردی بود به نام قزمان هر وقت سخنی از او به میان می آمد و از کارهای نیکش صحبت می شد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می فرمود: او اهل آتش جهنم است، هنگامی که جنگ احد پیش آمد، قزمان در میدان نبرد، با شهامت جنگید و به تنهایی تعدادی از کفار را کشت سرانجام زخمهای سنگین برداشت،همراهان او را به خانه های بنی ظفر بردند بعضی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده و ماجرای قزمان را گفتند. حضرت فرمودند: خداوند هر آنچه را که اراده کرد، انجام می دهد عده ای از مسلمانان در کنار بستر او بودند و به او می‌گفتند: بهشت بر تو مژده باد! زیرا امروز، در راه خدا سخت کوشش و فداکاری کردی و خویشتن را به خطر انداختی. قزمان در جواب گفت: مژده بهشت برای چیست؟ به خدا سوگند، فداکاری و جنگم تنها به خاطر دفاع از قبیله و فامیلم بود، اگر موضوع قبیله و فامیل نبود هرگز به جنگ حاضر نمی شدم وقتی زخمهای بدن، او را به شدت رنج داد تیری از تیردان بیرون کشید و با آن رگی از بدن خود را برید، بدین وسیله خودکشی کرده به زندگی خود پایان داد. بحار الأنوار، ط دارالاحیاءالتراث، العلامة المجلسي: ج ۶، ص ۳۲

نام نویسنده: علاه مجلسی
منبع حکایت: بحارالانوار
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی