«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

تواضع اهل علم

صدر الدین محمد قونوی اهل قونیه «ترکیه» و شاگرد و مرید و پسر زن محی الدین عربی است با خواجه نصیرالدین طوسی و مولوی رومی معاصر است. بین او و خواجه مکاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. میان او و مولوی در قونیه کمال صفا و صمیمیت و جود داشته است.

قونوی امامت جماعت می‌کرد و مولوی به نماز او حاضر می‌شده است و ظاهرا – همچنانکه نقل شده – مولوی شاگرد او بوده و عرفان محی الدینی را که در گفته‌های مولوی است از او آموخته است. گویند روزی مولوی وارد محفل قونوی شد. قونوی از مسند حرکت کرد و آن را به مولوی داد که بر آن بنشیند. مولوی ننشست و گفت: جواب خدا را چه بدهم که بر جای تو تکیه زنم؟ قونوی مسند را به دور انداخت و گفت: مسندی که تو را نشاید ما را نیز نشاید.

نام نویسنده: محمد جواد صاحی.
منبع حکایت: حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید مطهری ره
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی