«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

روحیه بالا

جنگ تبوک که در سال نهم هجرت واقع شد و در واقع یک مانور نظامی مسلمانان و اعلام آماده باش در مقابل ابرقدرت روم بشمار می آمد، به طور خلاصه چنین بود: به پیامبر خبر رسید ابرقدرت روم با چهل هزار جنگجوی مجهز در مرزها در حال نقل و انتقال است و قصد حمله به مسلمانان را دارد پیامبر اعلام بسیج عمومی کرد و تعداد سی هزار نفر داوطلب از مسلمانان مدینه و اطراف، که شخص پیامبر و نیز همراه آنها بود از مدینه به سوی شام حرکت کردند، تبوک آخرین نقطه و دورترین مکانی بود که پیامبر  برای اولین بار برای جلوگیری از دشمن به سوی آن حرکت می نمود. وقتی خبر حرکت سی هزار بسیجی آماده با روحیه عالی ، به قیصر روم رسید، با اطلاع قبلی که از دلاوریهای مسلمانان داشت ، دستور عقب نشینی سپاه خود را صادر کرد و مسلمانان در این جنگ از نظرات گوناگون با دشواریها و سختیها مواجه بودند، از این رو به لشگر مسلمین در این جنگ جیش العشره «ارتش درگیر با دشواریها و سختیها» گفتند.

وقتی این ارتش به نقطه تبوک رسیدند، فهمیدند دشمن عقب نشینی‌کرده و با ذلت، به وحشت افتاده و برگشته است پس از مشورت، به دستور پیامبر از بی آنکه جنگی واقع شود، ارتش اسلام به سوی مدینه بازگشت و برای ابرقدرت روم ثابت شد که مسلمانان آمادگی کامل رزمی دارند، و نمی توان پنجه در پنجه آنها گذاشت در این بحران ، منافقان خواستند از فرصت استفاده کرده و ضربه خود را بزنند، اما مسلمانان با هوشمندی در کمین آنها آماده بودند، که نقشه آنها را در نطفه خفه کنند.

عامر بن قیس _ در مدینه بود شنید منافقی به نام جلاس نزد دوستان خود به ساحت مقدس پیامبر به جسارت کرده و زبان به ناسزا گشود و خطاب به دوستان منافق خود گفت: سوگند به خدا اگر محمد راستگو باشد شما بدتر از الاغ هستید. عامر «که یک مسلمان آماده و رزمنده و قاطع بود» پاسخ دندان شکنی به او داد و به او گفت : آری سوگند به خدا محمد راستگو و حق است و شما بدتر از الاغ هستید هنگامی که پیامبر به مدینه بازگشت ، عامربن قیس به حضور آن حضرت شتافت و نقشه منافقان و ناسزاگویی جلاس را به پیامبر گزارش داد.

پیامبر جلاس را خواست و جریان را به او گفت ، جلاس گفت : ای رسول خدا، عامر دروغ می‌گوید پیامبر عامر و جلاس را کنار منبر برد و فرمود: در اینجا سوگند یاد کنید، جلاس سوگند به دروغ یاد کرد که به پیامبر به ناسزا نگفته ، و عامر سوگند یاد کرد که جلاس، ناسزا گفته است سپس عامر عرض کرد خدایا! آیه ای در مورد ما دو نفر درباره این که راستگوی ما کیست، بر پیامبرت نازل کن پیامبر و مؤمنان آمین گفتند قبل از آن که پیامبر  و جمعیت متفرق شوند، جبرئیل نازل شد.

و آیه ۷۴ سوره توبه را نازل کرد: (یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمه الکفرو کفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ینالوا…)

 

نام نویسنده: مکارم شیرازی
منبع حکایت: تفسیر نمونه ,
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی