مغیرة بن شعبه از اهل طائف در سال پنجم هجری اسلام آورد و از افراد مکار و شیطان صفت و ریاست پرست بوده است او وقتی شنید که معاویه ، زیاد بن ابیه برادر خوانده خود را به کوفه فرستاد تا اقامت گزیند تا بعدا مغیره را از استانداری کوفه عزل و او را استاندار کند، کس را در جای خود گذاشت و به شام نزد معاویه رفت و تقاضای انتقال از کوفه را نمود و گفت: من پیر شده ام می خواهم در قرقیسیا چند دهکده را در اختیار من بگذاری تا استراحت کنم! معاویه فکر کرد که قیس از مخالفین معاویه , اوست در قرقیسیا بسر می برد ممکن است مغیره به آنجا برود و با او بر ضدش متحد شود.معاویه گفت : ما به تو احتیاج داریم باید به کوفه بروی ، و مغیره با آرزومند، انکار از رفتن میکرد. آن قدر معاویه اصرار کرد که او قبول کرد. نیمه شب وارد کوفه شد و اطرافیان خود را دستور داد زیاد بن ابیه را روانه شام کنید.
مدتی بعد معاویه سعید بن عاص را به جای او در کوفه منصوب کرد. مغیره نزد یزید رفت و گفت : چرا معاویه به فکر تو نیست ، لازم است ترا به ولایتعهدی و جانشینی معرفی کند!…یزید تحریک شد و به پدر این پیشنهاد را کرد و با اصرار مغیرة ، یزید به جانشینی منصوب شد.معاویه حکومت مصر را به عمروعاص و حکومت کوفه را به فرزند عمروعاص ، عبدالله واگذار نمود. مغیره نزد معاویه آمد و گفت : خود را میان دو دهان شیر قرار دادی؟
معاویه دید حرف دستی است ، لذا عبدالله را معزول ساخت و مغیره را دوباره با دو نقشه ولایتعهدی یزید، در میان دو شیر قرار گرفتن به حکومت کوفه منصوب کرد و هفت سال و چند ماه حکومت کرد و در سال به مرض طاعون مرد.