«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

شیطان صفت

مغیرة بن شعبه از اهل طائف در سال پنجم هجری اسلام آورد و از افراد مکار و شیطان صفت و ریاست پرست بوده است او وقتی شنید که معاویه ، زیاد بن ابیه برادر خوانده خود را به کوفه فرستاد تا اقامت گزیند تا بعدا مغیره را از استانداری کوفه عزل و او را استاندار کند، کس را در جای خود گذاشت و به شام نزد معاویه رفت و تقاضای انتقال از کوفه را نمود و گفت: من پیر شده ام می خواهم در قرقیسیا چند دهکده را در اختیار من بگذاری تا استراحت کنم! معاویه فکر کرد که قیس از مخالفین معاویه , اوست در قرقیسیا بسر می برد ممکن است مغیره به آنجا برود و با او بر ضدش متحد شود.معاویه گفت : ما به تو احتیاج داریم باید به کوفه بروی ، و مغیره با آرزومند، انکار از رفتن می‌کرد. آن قدر معاویه اصرار کرد که او قبول کرد. نیمه شب وارد کوفه شد و اطرافیان خود را دستور داد زیاد بن ابیه را روانه شام کنید.
مدتی بعد معاویه سعید بن عاص را به جای او در کوفه منصوب کرد. مغیره نزد یزید رفت و گفت : چرا معاویه به فکر تو نیست ، لازم است ترا به ولایتعهدی و جانشینی معرفی کند!…یزید تحریک شد و به پدر این پیشنهاد را کرد و با اصرار مغیرة ، یزید به جانشینی منصوب شد.معاویه حکومت مصر را به عمروعاص و حکومت کوفه را به فرزند عمروعاص ، عبدالله واگذار نمود. مغیره نزد معاویه آمد و گفت : خود را میان دو دهان شیر قرار دادی؟
معاویه دید حرف دستی است ، لذا عبدالله را معزول ساخت و مغیره را دوباره با دو نقشه ولایتعهدی یزید، در میان دو شیر قرار گرفتن به حکومت کوفه منصوب کرد و هفت سال و چند ماه حکومت کرد و در سال به مرض طاعون مرد.

نام نویسنده: علی اکبرصداقت
منبع حکایت: یکصدموضوع پانصدداستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی