«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

علم خدا

یک غلام آمد محضر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله! می شود از علم خدا برای من حرف بزنی؟ گفت: بدان که خدا در جمیع حالات, تو را می بیند. غلام صیحه ای زد گفت: وافضیحتا یا رسول الله! وقتی داشتم گناه می کردم مولای من را می دید؟ گفت بله.
صیحه ای زد و افتاد روی زمین. همه فکر کردند غش کرده وقتی آمدند دیدند مُرده تمام شد.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: دل این از ایمان خبری داشت که وقتی فهمید خالقش در حال گناه او را می دیده غش کرد. و بعد جان داد و رفت.

استاد هاشمی نژاد

 

پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی