«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

فقیه و مست

فقیهی بر افتاده مستی گذشت
به مستوری خویش مغرور گشت
ز نخوت بر او التفاتی نکرد
جوان سر بر آورد کای پیر مرد
تکبر نکن چون به نعمت دری
که محرومی آید ز مستکبری
یکی را که در بند بینی مخند
مبادا ک ناگه در افتی به بند
نه آخر در امکان تقدیر هست
که فردا چو من باشی افتاده مست؟
تو را آسمان خط به مسجد نبشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت
ببند ای مسلمان به شکرانه دست
که زنّار مُغ بر میانت نبست
نه خود می رود هر که جویان اوست
به عنفش کشان می برد لطف دوست

 

نام نویسنده: سعدی شیرازی
انتشارات کتاب: ققنوس
شماره صفحات ارسال شده: باب 8، ص325
منبع حکایت: بوستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی