«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

قیام من تنها برای صلاح در امت جدم رسول الله له و امر به معروف و نهی از منکر است

سیدالشهداء هنگام حرکت از مدینه بسوی مکه وصیت نامه ذیل را نوشته و مهر کرده و به برادر خود، محمد حنفیه دادند:به نام خداوند بخشنده مهربان بطور یقین حسین گواهی می دهدکه خدایی جز الله نیست و شریکی برای او وجود ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست که آیین حق را از نزد حق تعالی آورده است.
من گواهی می دهم که بهشت و جهنم حق است و روز قیامت بی گمان به وقوع پیوسته و خداوند متعال انسانها را از قبرها بر می انگیزد بی شک من برای تفریح و خوشگذرانی و اظهار کبر و فساد و ظلم از مدینه خارج نشدم بلکه جز این نیست که برای صلاح در امت جدم، قیام کرده و می خواهم امر به نیکی و نهی از منکر کنم و به سیرت جدم رسول الله له و پدرم ، علی بن

ابیطالب بالا رفتار کنم؛ هر کس این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند، راه خدا را برگزیده و گرنه، صبر می‌کنم تا خداوند متعال بین من و این قوم به حق داوری کند که او بهترین داوران است.برادرم ! این وصیت من به تو است و توفیق من جز از خدا نیست و به خدا توکل کرده و بازگشتم به سوی اوست بالحسین تسعدون و به تشقونه .تنها ره سعادت و خوشبختی و یا شقاوت و بدبختی شما به واسطه حسین است برگرفته از کتاب جلوه عشق اثر محمد حسین مهر آیین. قاطعیت در اجرای حدود الهی «مگر قانون خدا را می توان به خاطر خاص افراد تعطیل کرد»
در فتح مکه زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند سخت به تکاپو افتادند تا رسول الله له را از اجرای حد منصرف کنند.
بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند ولی وقتی رسول خدا این مطالب را از آنان شنید و تلاش ایشان را برای متوقف حد الهی دید رنگش از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد حضرت عصر همان روز در میان اصحاب سخنرانی کرده و فرمودند:
اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کرده و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند و تنها زیردستان اگر مرتکب جرم می شدند مجازات می‌گشتند ، سوگند به خدائی که جانم در دست اوست ، در اجرای «عدل » درباره هیچ‌کس سستی نمی کنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندانم باشد.
این قاطعیت از همان پیغمبری است که در رحمت و عطوفت نظیر ندارد تا جائی که در فتح مکه پس از پیروزی بر قریش تمام بدی هایی که قریش درطول بیست سال نسبت به آن حضرت مرتکب شده بودند، نادیده گرفته و همه را یکجا بخشید حتی توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت.

نام نویسنده: استادشهید مطهری اثر محمد جواد صاحی
منبع حکایت: حکایتها و هدایتها
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی