متوکل عباسی می کوشید ، با اتکاء بر نیروی نظامی خویش ، مخالفانش را بترساند ، به همین جهت، یک بار لشگر خود را ، که به نود هزار تن می رسید ، دستور داد که توبره اسبهای خویش را ازخاک سرخ پر کنند و در صحرای وسیعی، آنها را روی هم بریزند.سربازان به فرمان متوکل عمل کردند و از خاک های ریخته شده، تپه بزرگ به وجود آمد، که آنرا تپه توبره ها نامیدند. متوکل بر بالای تپه رفت و امام هادی (علیه السلام )را به نزد خود فراخواند و گفت: شما را خواستم تا لشگر مرا تماشا کنی ! به علاوه، او دستور داده بود ، همه لباس های جنگ بپوشند و سلاح بر گیرند و با بهترین آرایش و کاملترین سپاه از کنار تپه عبور کنند.منظورش ترسانیدن کسانی بود که احتمال می داد ، بر او بشورند و در این میان بیشتر از امام هادی (علیه السلام ) نگران بود که مبادا به پیروانش فرمان نهضت علیه متوکل را بدهد ،حضرت هادی ( علیه السلام)به متوکل فرمود: آیا می خواهی من هم سپاه خود را به تو نشان دهم ؟
متوکل پاسخ داد:آری !امام دعایی کرد! ناگهان میان زمین و آسمان ، از مشرق تا مغرب ، از فرشتگان مسلح پر شد. خلیفه از مشاهده این منظره غش کرد! وقتی که بهوش آمد، امام هادی (علیه السلام ) به او فرمود: ما در کارهای دنیا با شما مسابقه نداریم ، ما به کارهای آخرت «امور معنوی » مشغولیم آنچه درباره مافکرمیکنی درست نیست.