«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مخالفت با نفس

مرد کافری روزها به بازار بغداد می‌آمد، مردم گرد او جمع می‌شدند و او به آنها خبر می‌داد از آنچه در منزل داشتند یا در نیت خود می‌گرفتند. این جریان را به موسی بن جعفر.
علیهما السلام – عرض کردند، حضرت با وضع ناشناسی به آن محل حاضر شد. به یکی از همراهان خود فرمود: چیزی در نیت بگیر و بعد از آن کافر پرسید. مرد کافر از آنچه او در نظر گرفته بود خبر داد. موسی بن جعفر (علیه السلام) او را به کناری برد و فرمود: به خاطر چه عملی این مقام را پیدا کردی با این که این کار از مقام پیامبران است.
گفت: به این درجه نرسیدم، مگر به واسطهی مخالفت با خواهش نفس. حضرت فرمود: اسلام را بر نفس خود عرضه بدار، ببین آن را چگونه می‌یابی؟ عرض کرد: نفسم
راضی به اسلام آوردن نیست. حضرت فرمود: مگر نه این است که به این مقام در اثر مخالفت نفس رسیده ای. پس اکنون با آن مخالفت کن. مرد کافر مقداری فکر کرد و بعد ایمان آورد، ایمانش نیکو شد، پس از این جریان گاه گاه به مجلس موسی بن جعفر (علیه السلام) حاضر می‌شد.
روزی یک نفر درخواست کرد که از نیتش خبر دهد، هر چه فکر کرد نتوانست چیزی بگوید، آن گاه عرض کرد: من وقتی کافر بودم از امور پنهان اطلاع داشتم، ولی حالا که مسلمانم چرا نمی توانم؟ حضرت فرمود: خداوند عمل هیچ بشری را بی پاداش نمی گذارد، چون تو در آن موقع مخالفت با نفس می‌کردی، خداوند جزای آن را در دنیا داد و به تو قدرت اطلاع بر اسرار پنهان مردم عنایت کرد؛ زیرا کافر در آخرت بهره ای ندارد. اکنون که اسلام آوردی، خداوند پاداش آن را برای آخرتت ذخیره کرده و جزای دنیا را قطع نموده است.

نام نویسنده: محمدحسین محمدی
شماره صفحات ارسال شده: ۳۱
منبع حکایت: هزارویک حکایت اخلاقی
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی