«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مطالبه امام کاظم از مهدی عباسی در مورد فدک

مهدی عباسی سومین طاغوت عباسی، برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، روزی اعلام کرد، می خواهم مظالم عباد و حقوقی که مردم برگردن من دارند، به صاحبانشان بپردازم ، امام کاظم (علیه السلام ) این اعلام را شنید، برای استرداد «فدک» که مال فاطمه ( سلام الله) و سپس فرزندان فاطمه (سلام الله )بود، نزد مهدی عباسی آمد، اینک به گفتگوی آن ها توجه کنید:
امام کاظم (ع )فرمودند: ما بال مظلمتنا لا ترد؟ چرا آنچه را که به زور از ما گرفته شده، به ما بر نمی‌گردانی ؟» مهدی عباسی: موضوع چیست؟ امام کاظم ( ع): خداوند متعال هنگامی که فدک و حومه آن را «که در دست یهودیان بود» برای پیامبرانش فتح نمود، چون بر آن اسب و شتر رانده نشده بود «یعنی بدون جنگ در اختیار مسلمانان افتاد»، خداوند آن را جزء انفاق و اموال خصوص پیامبر اکرم ( ص)قرار داد و یسألونک عن الأنفال قل الأنفال لله و الرسول فاتقوا الله سپس این آیه را بر پیامبرش نازل کرد: هو آت ذا القربی حقه وحق نزدیکان را بپردازد ، پیامبر اکرم ندانست که منظور از نزدیکان، چه کسانی هستند، از جبرئیل پرسید، جبرئیل هم از خدا پرسید، خداوند «توسط جبرئیل» به پیامبر اکرم وحی کرد، فدک را به فاطمه ( سلام الله علیها ) بده، پیامبر اکرم که فاطمه ( س) را طلبید و به او فرمودند: «ای فاطمه ! خداوند به من امر کرده تا فدک را به تو بدهم». فاطمه(س )عرض کرد: ای رسول خدا! من هم از شما و از خدا می پذیرم ، تا زمانی که پیامبر اکرم (س ) زنده بود، وکیل های پیامبر اکرم که در سرزمین فدک «مشغول کار» بودند پس از رحلت پیامبر اکرم هنگامی که ابوبکر، زمام حکومت را بدست گرفت ، وکلای فاطمه (س ) را از سرزمین فدک بیرون کرد.

فاطمه (س ) به عنوان اعتراض نزد ابوبکر رفت و فرمودند: «فدک را به من بازگردان !» ابوبکر گفت: شخص سیاه یا سرخ پوستی «هر که باشد» نزد من بیاور، تا گواهی دهند. فاطمه (س ) امیرمؤمنان علی ( علیه السلام) و «ام ایمن» را نزد ابوبکر برد و آن ها به نفع فاطمه(س )گواهی دادند، ابوبکرتصدیق کرد، و سندی نوشت «که فدک از آن فاطمه است و کسی او را از فدک باز ندارد .» فاطمه (س ) از نزد ابوبکر خارج شد و نامه سند و رد فدک را همراه داشت ، در راه به عمر برخورد کرد، عمر گفت: «ای دختر محمد همراه تو چیست؟» فاطمه (س ) فرمودند: «نامه ای است که پسر ابوقحاقه «ابوبکر» برایم نوشته است» عمر گفت: آن را به من نشان بده.
فاطمه (س ) «دست خط» آن را به او نشان داد عمر، آن نامه را از دست فاطمه(س )گرفت و خواند، سپس روی آن آب دهان انداخت و آن را پاک کرده و پاره نمود و به فاطم( س)گفت: «این فدک را پدرت با راندن اسب و شتر نگرفته است تا تو بخواهی ریسمان بر گردن ما بگذاری .» «یعنی پدرت برای بدست آوردن آن جنگ نکرده و زحمت نکشیده ، تا زحمت پدر را به رخ ما بکشی و ما را محکوم کنی . »
.مهدی عباسی گفت: ای ابوالحسن «ای امام کاظم ( ع)» حدود فدک را برای ما مشخص کن «تا آن را به تو بازگردانم .» امام کاظم (علیه السلام ): حد اول آن «کوه احد» است، و حد دوم آن «عریش مصر» است ، حد سوم آن «سیف البحر» «حدود شام و سوریه» است ،و حد چهارمش «دومة الجندل» «بین شام و عراق» است ، به عبارت دیگر زمام حکومت همه جهان اسلام باید در دست ما باشد .» مهدی عباسی گفت همه اینها جز فدک است؟
امام کاظم (علیه السلام ) فرمود : آری همه اینها جزء فدک است و همه اینها از سرزمین هایی است که رسول خدا اسب و شتر بر آن نرانده است ، بلکه بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار گرفت

نام نویسنده: شیخ کلینی
انتشارات کتاب: الاسلامیه
شماره صفحات ارسال شده: ۳۱
منبع حکایت: کافی ج ۱
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی