«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

نحوه شهادت حضرت حمزه علیه السلام

حمزه بن عبدالمطلب، عموی بزرگوار و برادر رضاعی حضرت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، زیرا از ثوبیه اسلمیه، -قبل از حلیمه سعدیه – دایه پیامبر (صلی الله علیه وآله) شیر خورده بود و حمزه چهار سال از حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بزرگتر بود، او در جنگ احد، ۶۰ ساله بود که به شهادت رسید. و قاتل جناب حمزه سیدالشهداء علیه السلام، وحشی، غلام جبیر بن مطعم بود، او با تطمیع هند جگرخوار، دختر عتبه ابن ربیعه و مادر معاویه بن ابی سفیان، جناب حمزه (علیه السلام) را به شهادت رسانید. زیرا حضرت حمزه (علیه السلام) و جناب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در جنگ بدر، عتبه پدر هند، ولید برادر هند و شیبه عموی هند را کشته بودند.
هند به تلافی جنگ بدر، وحشی را به کشتن حضرت حمزه (علیه السلام) ترغیب کرد. و او حضرت حمزه (علیه السلام) را به شهادت رسانیده و جگر حضرت حمزه (علیه السلام) را بیرون آورده و نزد هند برد.آن زن ملعونه، او را گرفته و در دهان خویش مکید و گوشواره، گردنبند و دست بند خود را -به عنوان پاداش – به وحشی داد؛ وحشی هم او را به کنار جنازه حضرت حمزه آورد. هند کارد کشید و گوش و بینی و بعضی از اعضای حضرت حمزه (علیه السلام) را برید، بدین ترتیب بدن آن عزیز را مثله نموده، اعضایش را با خود برد. وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) به بالین عمویش حمزه (علیه السلام) آمد، چشمش به جنازه مثله شده او افتاد؛ از شدت ناراحتی فرمود:
به خدا سوگند! صحنه ای دل خراشتر از این صحنه، ندیده بودم؛ اگر به خواست خداوند بر قریش پیروز شدم، هفتاد نفر از مردان قریش را مثله خواهم کرد. آن هنگام حضرت جبرئیل نازل شد و برای دلداری پیامبر (صلی الله علیه وآله) این آیه شریفه را آورد: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم فهو خیر للصابرین: هرگاه خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید و اگر صبر کنید، این‌ کار برای صبر کنندگان بهتر است و پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: پس من صبر می‌کنم. کهف / ۱۸. و حکیم سنائی، در این مقام چه زیبا سروده: داستان پسر هند مگر نشنیدی؟ (معاویه ابن ابوسفیان) که ازو، و سه کس او، به پیمبر چه رسید

پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
1 1 رای
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی