«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

نظم امام خمینی و حضور در مسجد

آنقدر کارهایشان دقیق بود که ما در ایامی که در آنجا بودیم ساعت را با کارهای ایشان تنظیم می‌کردیم؛ یعنی آن موقعی که ایشان کاری را انجام می دادند ما می فهمیدیم که ساعت چند است. حتی خانواده ایشان می فهمیدند که در این ساعت آقا مشغول چه کاری است.

برای رفتن به حرم، ایشان می فهمیدند که در این ساعت آقا مشغول چه کاری است. برای رفتن به حرم، ایشان ساعت معین از منزل بیرون می آمدند و سر ساعت بدون کم و زیاد به حرم می رفتند. و اواخر که مأموران امنیتی مراقب ایشان بودند، خیالشان راحت بود، امام که داخل حرم می شدند، مأموران پی کار خود می رفتند چون می دانستند امام چه ساعتی بیرون می آید، همان دقیقه برمی گشیدند. ظهرها که امام به مسجد می رفت آنقدر دقیق بود که آنها می دانستند که چه ساعتی امام از منزل بیرون می آیند. نظم کارهای ایشان، حتی برای مأمورین هم مشخص شده بود.

یکبار یادم هست که در مورد درس فرمودند: اگر برای درس خواندن می آئید باید سر موقع حاضر باشید، و اگر برای ثواب مسجد می آئید جای دیگر هم مسجد هست در مطالعاتشان آنقدر منظم بودند که هیچ چیز باعث تعطیل شدن مطالعه شان نمی شد. آن روزی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی را به ایشان دادیم و ما اجازه گرفتیم که برای کارهای دفن به کربلا برویم، آن روز ما خیال کردیم که امام ناراحت می شود و حتی برایشان دکتر آوردند که وقتی امام این موضوع را فهمیدند گفتند که حتی برای من دکتر می آورند. آن روز ما فکر کردیم که امام نماز نمی رود ولی دیدیم که امام سر وقت نماز رفت. مطالعاتش را ترک نکرده بود، قرآنی که هر روز می خواند، طبق هر روز می خواند، طبق روزهای قبل خواند.

نام نویسنده: غلامرضا نیشابوری
منبع حکایت: داستانها و حکایتهای مسجد
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی