«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

ابلیس و فرعون

روزی ابليس نزد فرعون آمد، وی خوشه‌ای انگور در دست داشت و می‌خورد. ابليس گفت: هيچ كس می‌تواند اين خوشه انگور تازه را تبديل به خوشه مرواريد كند؟

فرعون گفت: نه!

ابليس به لطايف سحر، آن خوشه انگور را به خوشه مرواريد بدل كرد. فرعون بسيار تعجب كرد و گفت: عجب استادی هستی!

ابليس محكم بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادی حتی به بندگی قبول نكردند، تو با اين حماقت، چگونه دعوی خدايی می كنی؟!

نام نویسنده: محمد عوفی
منبع حکایت: جوامع الحکایات و لوامع الروایات
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی