برخی از دنیاپرستان و ریاست طلبان، بر علیه امام علی هادی (ع) نزد متوکل عباسی سخن چینی کردند؛ که آن حضرت در منزلش برای جذب اقشار مختلف نامه برای افراد می فرستد و اسلحه جمع کرده اند تا بر علیه حکومت شما شورش وقیام کنند. متوکل چند نفر را مسلحانه مامور کرد تا شبانه به منزل حضرت حمله کنند و آن حضرت را پس از شکنجه در هر حالی که باشد، نزد متوکل احضارش کنند.هنگامی که مأمورین داخل منزل امام (ع ) هجوم آوردند، متوجه شدند که حضرت در یک اتاق روی زمین نشسته و لباسی پشمین و خشن بر تن کرده ومشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال می باشد و نیز قرآن تلاوت میکند. پس طبق دستور خلیفه ، حضرت را در همان حالت دستگیر کرده و نزد متوکل آوردند و اظهار داشتند: چیزی در منزل او نیافتیم به جز آن که با چنین حالتی مشغول دعا و مناجات و تلاوت قرآن بود. همین که متوکل چشمش به جمال نورانی و باعظمت آن حضرت افتاد، بی اختیار از جای خود برخاست و حضرت را محترمانه کنار خود نشانید.و چون مشغول میگساری بود، ظرف شراب را به حضرت تعارف کرد، امام(ع ) فرمود: هنوز گوشت و پوست من آلوده به آن نگشته است ، مرا از اینکار معاف بدار.متوکل گفت : چند شعری برایم بخوان و مجلس ما را به وسیله اشعار خودگرم بکن.
حضرت سلام الله علیه ، به ناچار چند شعری پیرامون بی وفائی دنیا و عذاب آخرت خواند؛ و متوکل عباسی در همان حالت گریان شد و تمامی حاضران در مجلس نیز گریان شدند.پس از آن ، متوکل از امام هادی (ع )عذرخواهی کرد و مقدار چهار هزار دینار تقدیم حضرت کرد؛ و سپس دستور داد تا ایشان را محترمانه به منزلش برسانند.