مرحوم سید محمد باقر اصفهانی شب زفافش بود، زنها وارد اطاق عروس و داماد شدند مرحوم سید فورا از اطاق خارج گردید و به اطاق دیگری رفت. دید برای مطالعه وقت مناسبی است فرصت را غنیمت شمرده بدون تأمل مشغول مطالعه شد. اواخر شب زنها از اطاق عروس خارج گردیدند و به سوی خانههای خود رفتند و عروس بیچاره تنها ماند! و هر چه منتظر ماند که سید بیاید نیامد تا یک وقت متوجه شد که صبح است! یعنی جاذبه علم این مرد را طوری کشید که شب زفاف عروسش را فراموش کرد.این حس علاقه به علم و حقیقت در همه افراد بشر کم و بیش وجود دارد، البته مثل همه حس های دیگر شدت و ضعف دارد و بستگی دارد به اینکه انسان چقدر آن را پرورش دهد.