«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

تعطیلی جمعه و حضور در مسجد جامع

می گویند شاه غازی فخر الدوله در ترغیب ملت و رعیت نسبت به عبادت و طاعت و امور مذهبی ، تلاش زیاد را کرد، از جمله این که ، دستور داد ، همگان باید روز جمعه را تعطیل نمایند و در مسجد جامع جمع شوند و مشغول عبادات و طاعات گردند.این دستور دینی شاه را، تمامی طبقات و صنوف به کار بسته و اجراء نمودند، جز عده ای از صاحبان حرفه و صنعت که دچار فقر بوده و از تعطیلی جمعه صدمه می دیدند. اینان به پیش غازی رفته و گفتند:ما صاحب عائله و اطفال بسیار هستیم ودر تمامی روز باید مشغول کار باشیم تا نان و زندگی آنان را تأمین نماییم بدین جهت قادر به تعطیل نمودن روز جمعه نیستیم و اگر تعطیل نکنیم با پیگیری و اذیت مأموران مواجه می شویم ، چاره ما چیست؟ شاه غازی دستور داد از بیت المال برای آن عده و جماعت که در روزهای جمعه قادر به تعطیل نمودن کار خود نیستند، وظیفه و حقوق معین نمایند تا آنان نیز امکان اشتغال به عبادت و اطاعت در روز جمعه را مثل سایرین داشته باشند. جالب این است که روزی یکی از مأموران مشاهده کرد مردی از همین حقوق بگیران که شکایت به پیش شاه برده بودند، بدون وضو نماز می خواند.مأمور به تأدیب او پرداخت و او را سرزنش کرد آن شخص اعتراض کرده و گفت : چرا اذیتم می‌کنی ؟!مأمور گفت: حقوق می‌گیری و نماز را بی وضو می خوانی ؟!گفت : این مقدار پول را که شاه به من می دهد، مزد نماز من است و من آن را می خوانم! اگر می خواهید وضو هم بگیریم ، باید مزد اضافی برایم پرداخت نمائید!!این جریان به گوش شاه غازی رسید و از پاسخ کارگر خوشش آمد، دستور داد یک سوم مزدی را که قبلا می‌گرفت بر حقوقش اضافه نمایید!

نام نویسنده: غلامرضا نیشابوری
منبع حکایت: داستانها و حکایتهای مسجد
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی