«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

ریاکاری هارون و بنای مسجد!

هارون الرشید در بغداد مسجدی احداث کرد و بر سر در آن نام خود را نوشت ، روزی که برای بررسی به آن مسجد آمده بود بهلول رسید و گفت چه ساخته ای؟گفت خانه خدا را بنا کرده ام بهلول گفت- دستور بده تا اسم مرا به جای اسم تو بر دیوار نقش‌کنند. شاه غضبناک شد و گفت من مسجد ساخته ام و بر آن اسم تو را بنویسم ؟بهلول گفت : پس چرا می گوئی خانه خدا؟«برای خدا ساخته ام» گفت پس چه بگویم ؟ بهلول گفت: بگو خانه خودم، یعنی بنایی که برای شهرت شخصی است نام آن را خانه خدا گذاشتن نادرست است زیرا برای خدا نیست.

نام نویسنده: غلامرضا نیشابوری
منبع حکایت: داستانها و حکایتهای مسجد
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی