«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مذمت امیرالمومنین نسبت به عاص بن زیاد

** مذمت امیرالمومنین علی(ع) نسبت به عاص بن زیاد که از دنیا و نعمتهای حال آن کناره گیری کرده بود.

امیرالمؤمنین علی  در دوران خلافت خود به خانه شخصی در بصره به نام «علا بن زیاد حارثی»وارد شد: پس از یک سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش «عصم بن زیاد» شکایت کرد که زهد گرا شده و زن و زندگی خود را رها کرده و جامه درشت پوشیده ومنحصرا به عبادت و ریاضت پرداخته است: امیرالمؤمنین به دستور داد او را احضار کردند.

همین که با آن قیافه زاهدانه ظاهر شد به تندی به او فرمود: «یا عدی نفسه ! ای ستمگر بر خود! این چه‌کاری است که می‌کنی چرا بر خود جفا می کنی ؟ آیا گمان کردی خداوند که نعمتهای پاکیزه دنیا را خلق کرده آنها را بر تو حرام کرده است و اگر از آنها استفاده کنی از تو مواخذه خواهد کرد که چرا نعمت حلال مرا خورده ای ؟ تو کوچکتر از آن هستی.

عصم که این عتابها را شنید جواب بسیار روشنی داشت او علی ها را که جلو چشمش بود می دید که دو تکه لباس بیشتر تنش نیست، یکی را روی دوش انداخته و یکی را به کمرش بسته است غذای علی را هم می دانست که نان جو خشک است تعجب کرد که از علی چنین سخنانی را می شنود. تعجب کرد که علی اول زاهد اورابه واسطه زهدش ملامت می‌کندلهذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خودت هم که همین طوری! من به تو اقتدا کردم لباس تو که از من ژنده تر است غذای تو از من بدتر است. امیرالمؤمنین به او فرمود: اشتباه کردی! آنچه تو در من می بینی رهبانیت و تحریم حلال خدا نیست من رهبرم من امامم ، من زعیم جامعه ام رهبران و زعما تکلیف جداگانه دارند. فرمود: ان الله فرض علی ائمه المسلمین ان یقدروا انفسهم بضعفة الناسکی لا یتبیغ بالفقیر فقره خداوند برای رهبران جامعه وظیفه خاصی قرار داده است .

تو از افراد عادی هستی من باید به تمام افرد ملت خود و رعایای خود نگاه کنم و ببینم پایین ترین طبقات کدام است؟آن که دستش از همه کوتاه تر است کدام است؟ البته من هم مایلم که سطح زندگی آنها بالا برود؛ اما تا وقتی در مملکت من افرادی هستند که توانایی ندارند و نمی توانند لباس بهتری از آنچه من اکنون به تن دارم بپوشند تا وقتی‌که در مملکت من ژنده پوش و نان جو خور بالاضطرار هست من به حکم آن که رهبرم و می خواهم مردم را هدایت و رهبری کنم باید با آنها همدل و همدرد باشم ، باید خود را با فقیرترین مردم اجتماع تطبیق دهم اگر غیر از این باشد آن فقیر حق دارد به هیجان آمده و اعتراض کند و فریادش به آسمان بلند کند زیرا خیال می‌کند دروغ می‌گویم که در فکر او هستم ولی حالا باورمی کند که راست می‌گویم اصول رهبری ایجاب می کند که من این چنین زندگی کنم.

نام نویسنده: سید رضی( ره)
منبع حکایت: نهج البلاغه ،ص 243
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی