وقتی شیخ مرتضی انصاری مرجع یگانه می شود با همه آوازه و بلندی افکار در علم فقه و اصول، از دنیا می رود، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده بود فرقی نکرده بود.
وقتی که خانه او را نگاه میکنند، می بینند مثل فقیرترین مردم زندگی می کند. یک نفر به ایشان میگوید: آقا! خیلی هنر می کنید که این همه وجوهات در دست شما می آید، هیچ تصرفی در آنها نمیکنید؟! می فرماید: چه هنری کرده ام؟ عرض می کنند: چه هنری از این بالاتر؟ آیا هنری از این بالاتر می شود! فرمود: حداکثر کار من، کار خرکچی های کاشان است که می روند تا اصفهان و برمیگردند. خرکچی های کاشان را که پول به آنها می دهند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بیاورند کاشان، آیا شما دیده اید که اینها به مال مردم خیانت کنند؟ آنها امین هستند، حق ندارند. این مسئله مهمی نیست که به نظر شما مهم آمده است.