«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

شکر نعمت ایمان

ابوهاشم جعفری گفت: دچار مضیقه و تنگنای شدیدی شدم، پس به خدمت امام هادی (علیه السلام) رسیدم، چون اجازه ورود و نشستن داد و من نشستم فرمود: ای ابوهاشم کدام یک از نعمت هائی را که خداوند به تو ارزانی داشته، می خواهی شکرش را بجای آوری که شکر نعمت، نعمتت افزون کند؟

ابوهاشم گوید: من بهت زده شدم و ندانستم چه بگویم، امام اول خود آغاز به توضیح دادن نمود و فرمود: ایمان را روزی تو قرار داد، پس تو را بر طاعتش یاری فرمود؛ قناعت را روزی تو قرار داد، پس تو را از تشریفات زندگی و زیاده روی مصون داشت. سپس فرمود: ای ابوهاشم از آن رو به این‌ گونه آغاز سخن کردم که پنداشتم می خواهی در نزد من شکایت کنی‌ که چه‌ کسی با تو چنین کرده، تو را در مضیقه قرار داده و من دستور دادم یک صد دینار به تو داده شود، پس آن را بگیر.

نام نویسنده: سید علی اکبر صداقت
منبع حکایت: یکصد موضوع، پانصد داستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی