«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

عباس بابایی می دود تا شیطان را از خود دور کند!

در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر هفته منتشر می­ شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود:

«دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می­ دود تا شیطان را از خودش دور کند.»

من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی­ خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا «کلنل باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمی­ گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می ­دوی؟ گفتم: خوابم نمی­ آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می­ گذرد که گاهی موجب می­ شود شیطان با وسوسه ­هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می­ خندیدند؛ زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی ­توانستند رفتار مرا درک کنند.

منبع حکایت:  پرواز تا بی­ نهایت، علی اکبر، سید حکمت قاضی میرسعید، محمد طاهری آذر، رحمت‌الله سلمان ماهینی، ص ۳۶؛ به نقل از خلبان آزاده تیمسار اکبر صیاد بورانی.
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی