رسول خدا به حرکت خود به سوی مدینه ادامه داد و جز برای نماز فرود نیامد و چون مسلمانان به مدینه رسیدند، حضرت را حالت نزول وحی عارضگشت و این آیات از سوی خدا نازل شد:((ای رسول ما چون منافقان «ریاکار» نزد تو آمده گفتند که ما به یقین و حقیقت گواهی میدهیم که تو رسول خدایی «باور مکن» خدا میداند که تو رسول اویی و خدا همگواهی میدهد که منافقان سخن «به مکر و خدعه» دروغ میگویند.)) قسمهای «دروغ» خود را سپر جان خویش «و مایه فریب مردم» کردهاند تا بدینوسیله راه خدا را «بروی خلق» ببندند «و بدانید ای اهل ایمان» که آنچه میکنند، بسیار بد میکنند، برای آنان «نفاق و دروغ» که آنها «به زبان» ایمان آوردند و سپس «به دل» کافر شدند و خدا هم مهر «ظلمت» بر دلهاشان نهاد تا هیچ درک نکنند. ای رسول تو چون «از برون» کالبد آنان منافقان را مشاهده کنی «به آراستگی ظاهر» ترا به شگفت آورند.
و اگر سخنگویند: «بسیار خوشگفتار و چرب زبانند» به سخنان ایشان گوش فراخواهی داد «ولی از درون» گویی چوب خشک بر دیوارند، هر صدایی بشنوند، به زیان خویش پندارند، ای رسول «بدانکه» دشمنان «دین و حقیقت» اینها هستند، از آنها برحذر باش «که» خدایشان بکشد، چقدر از حق بازمیگردند و هرگاه به آنها گویند، بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سربپیچند و بنگری که با تکبر و نخوت روی میگرداند، ای رسول بر آنان آمرزش بخواهی یا نخواهی به حالشان یکسان است، خدا هرگز آنها را نمیبخشد، که همانا قوم نابکار و فاسق را خدا هیچوقت «براه سعادت» هدایت نخواهد کرد، اینها همان مردم بدخواهند که میگویند: بر اصحاب رسول خدا انفاق مال نکنید تا از گردش پراکنده شوند، در صورتیکه خدا را گنجهای زمین و آسمان است، لیکن منافقان درک آن نمیکنند، آنها «پنهانی» میگویند اگر به مدینه مراجعت کردیم، ابتدا باید ارباب عزت و ثروت، مسلمانان ذلیل و فقیر را از شهر بیرون کنند و حال آنکه عزت مخصوص خدا و رسول و مؤمنان است «و ذلت خاص کافران»، ولی منافقان از این معنی آگاه نیستند.»
رسول خدا این آیات را در بین مسلمانان تلاوت کرد، سپس زید را نزد خود فرا خواند و فرمود: ای نوجوان قول تو راست بود و آنچه شنیده بودی، درست به خاطر داشتی و حقتعالی آیاتی فرستاد که قول تو را تأیید و منافقین را تکذیب نمود.و اما در بدو ورود به مدینه، آنگاه که عبد الله ابن ابی _ میخواست وارد مدینه شود، فرزند او که مسلمانی مخلص بود، راه را بر پدر بست و گفت: بازگرد که به خدا سوگند ترا اجازه نخواهم داد تا وارد مدینه شوی، تا به ذلت خود و عزت خدا و رسولش و مومنین گواهی دهی.
(سوره منافقون، آیات: ۱ تا ۸.)
رسول خدا که شاهد این صحنه بود، به پسر عبد الله فرمود:خدا ترا از جانب رسولش و مؤمنین پاداش خیر عطا فرماید، راه را بر او باز کن تا به شهر وارد شود، شاید توبه کند.