جنگ سپاه اسلام با طایفه بنی مصطلق به سود مسلمین پایان پذیرفت و در این نبرد، عدهای از ایشان کشته شدند و گروهی به اسلام گرویدند. رسول خدا چون به مدینه بازگشت ولید بن عقبه_ را برای اخذ صدقات و زکات از اغنیا و تقسیم بین فقرا بسوی ایشان فرستاد. بنی مصطلق چون از آمدن نماینده رسول خدا باخبر شدند، آماده استقبال از او شده و به سوی او شتافتند، اما چون از روزگار قدیم بین ولید و طایفه بنی مصطلق اختلاف وجود داشت و یک کینه موروثی بین آنها بود، ولید تصور کرد که ایشان برای سوء قصد به جان او اینچنین با شتاب میآیند، لذا از همانجا بازگشت و نزد رسول خدا آمد و چنین وانمود کرد که مردم بنی مصطلق از اسلام خارج شدهاند و حاضر به پرداخت صدقات نیستند و افکار پلیدی در سر میپرورانند.
مردم از این خبر سخت عصبانی شدند و با فشار و اصرار به رسول خدا از او خواستند دوباره با بنی مصطلق وارد جنگ شود و ایشان را بر جای خود بنشاند، اما بنی مصطلق نیز که چنین حدسی را میزدند و از این اتهام مبرا بودند، هیئتی را به منظور بررسی موضوع نزد رسول خدا فرستادند، فرستادگان بنی مصطلق چون به مدینهرسیدند سپاه مدینه را آماده قتال دیدند، لذا به حضور حضرت رسیدند و عرضه داشتند: یا محمد، ما از ورود نمایندهات آگاه شدیم و برای احترام و استقبال از او از شهر خارج شدیم تا صدقات خود را تحویل دهیم، ولی او بسرعت بازگشت و اکنون شنیدهایم که او وانمود کرده، ما برای کشتن او بیرون آمدهایم و از دین خود خارج شده و از پرداخت زکات امتناع ورزیدهایم، ولی ما از زمانی که ایمان آوردهایم، هرگز به خدا کافر نشده و بر اسلام خود باقی ماندهایم.رسول خدا ادعای ولید وسخنان بنی مصطلق را شنید و در مورد آن در تفکر بود که آیات زیر نازل شد: «ای مؤمنان عالم، هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد، «تصدیق مکنید تا» تحقیق کنید، مبادا به سخنچینی فاسق و نادان، به قومی رنجی برسانید و سخت پشیمان گردید، بدانید که رسول خدا در میان شماست «شما او را به رای جاهلانه خود وامدارید که» اگر در بسیاری از امور رای شما را پیروی کند، خود به رنج و زحمت میافتید و لیکن خدا مقام ایمان را محبوب شما گردانید و در دلهاتان آن را نیکو بیاراست و کفر و فسق و معصیت را زشت و منفور در نظرتان ساخت «تا سعادتمند شوید» و اینان به حقیقت اهل صواب و هدایتند.»