«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

غرور ابوجهل مانع ایمان او شد

شبی ابوجهل، دشمن سرسخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به همراه ولیدبن مغیره به طواف خانه کعبه پرداختند در ضمن طواف با هم درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله) سخن به میان آوردند.

ابوجهل‌ گفت: قسم به خدا که او صادق است

ولید گفت: خاموش باش، تو از کجا این سخن را می‌گویی؟

ابوجهل گفت: ما او را در کودکی و جوانی راستگو و امین می‌دانستیم، چگونه پس از آن که او بزرگ شده و عقلش کامل گشته دروغگو و خائن شده باشد؟!

ولید گفت: چرا او را تصدیق نمی‌کنی و ایمان نمی‌آوری؟

گفت: می خواهی دختران قریش بشنوند و بگویند، ابوجهل از ترس شکست تسلیم شده است؟ سوگند به بت های لات و عزی هرگز از او پیروی نخواهم کرد

بعد از اظهار این غرور توسط ابوجهل خداوند این آیه را نازل فرمود: خدا بر گوش و قلب او مهر زده و بر چشمش پرده ظلمت کشیده است.

نام نویسنده: سید علی اکبر صداقت
منبع حکایت: یکصد موضوع پانصد داستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی