«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مقام والای معنوی

علت مهاجرت وحيد از بهبهانی، این بوده است که خواجه عزیز کلانتر روزی موقع نماز به آقا مي گوید: » آقا! ببينيد بر اثر دستوری که داده ام چقدر مردم در نمازجماعت شما شرکت کرده اند و جمعيت چقدر زیاد شده است!« وحيد به قدری از این گفته منقلب مي شود که دیگر نماز جماعت نخوانده و به منزل مي رود و بدون درنگ عازم عتبات مي شود و برای هميشه بهبهان را ترک مي گوید تا مبادا بر اثر این گونه اعمال سفيهانه ی مریدان نادان، زنگ ریا و تعلقات جسماني بر لوح دل و روح پاک و بزرگش بنشيند و او را از مقام والای معنوی به پرتگاه پستي و جاه طلبي سقوط دهد.»

نام نویسنده: وحید بهبهانی
شماره صفحات ارسال شده: ۱۲۱
منبع حکایت: وحید بهبهانی
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی