«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مهمان ناخوانده

شخصی در مسافرت مهمان شخص دیگر شد، هنگام خواب ، میزبان لحاف کوچکی آورد، مسافر نظر به این که هنگام خواب هوا نسبتا گرم بود، با خود گفت همین لحاف کافی است ، وقتی‌که خوابید و کم‌کم هوا سرد شد او در هر چند دقیقه ای خود را زیر لحاف جمع می‌کرد تا گرم شود، سرانجام با نزدیک شدن سحر صبح ، مسافر دید خیلی هوا سرد است ، کاملا زیر لحاف خود را جمع نمود و با سختی آن شب را به صبح آورد. صبح که شد به میزبان رو کرد و گفت :

عهدی کند و دگر نیاید

هر کس که به خانه تو آید

میزبان در پاسخ گفت:
در اول شب ، سه زرع درازی
در آخر شب دو زرع کم آید
هر کس که مسافر چنین است

جرم و ستم زمانه این است

خواهد نشود سه زرع به یک زرع

در خانه خرابه خود نشیند

به این ترتیب ، مهمان را از زیاده روی در مهمان شدن و طبعا مزاحم گشتن ، منع نمود.البته خوانندگان چنین نکنند، بلکه مهمان نواز باشند که پاداشش در اسلام بسیار است .

نام نویسنده: محمد اشتهاردی
منبع حکایت: برگرفته از کتاب داستانها و پندها جلد ششم
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی