«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

کسب روزی حلال سخت تر از جهاد فی سبیل الله

امام صادق علیه السلام غلامی به نام مصادف داشت. هزار دینار به او داد برای تجارت به کشور مصر برود. غلام با آن پول کالایی خرید و با بازرگانان دیگر که از همان کالاخریده بودند به سوی مصرحرکت کردند، همین که نزدیک مصر رسیدند با کاروانی که از مصر باز می گشتند، رو به رو شدند و از آنان وضعیت کالای خود را که نیازمندی‌های عمومی بود -از لحاظ بازار مصر- پرسیدند. در پاسخ گفتند: کالای شما در مصر کمیاب است و بازار خوبی دارد غلام و همراهانش از کمبود متاعشان در مصر و نیز نیاز مردم به آن، آگاه گشتند. و با یکدیگر هم قسم شدند و پیمان بستند، که متاع را با سودی کمتر از صد در صد نفروشند. وقتی که وارد مصر شدند، مطابق پیمان خود بازار سیاه به وجود آوردند و کالا را به دو برابر قیمتی که خریده بودند، فروختند.

غلام با هزار دینار سود خالص به مدینه بازگشت و دو کیسه که هر کدام هزار دینار داشت به امام صادق علیه السلام تسیلم نمود و عرض کرد: فدایت شوم! یکی از کیسه‌ها اصل سرمایه است که شما به من دادید و دیگری سود خالص تجارت است. امام علیه السلام فرمود: این سود زیادی است، بگو ببینم چگونه این را بدست آوردی؟ مصادف گفت: قضیه از این قرار است که در نزدیک مصر آگاه شدیم که کالای ما در آنجا کمیاب است، هم قسم شدیم و پیمان بستیم که به کمتر از صد در صد سود خالص نفروشیم و همین کار را کردیم. امام علیه السلام فرمود: سبحان الله! شما با ایجاد بازار سیاه به زیان گروهی از مسلمانان هم قسم می شوید که کالایتان را به سودی کمتر از صد در صد خالص نفروشید؟ نه! من اینچنین تجارت و سودی را نمی‌خواهم، آنگاه یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود: این اصل سرمایه من و دیگری را نپذیرفت، فرمود: این سود -که با بی انصافی بدست آمده- نیازی به آن ندارم. سپس فرمود: ای مصادف! با شمشیر جنگیدن، از کسب حلال آسان‌تر است، به دست آوردن مال از راه حلال بسیار سخت و دشوار است.

نام نویسنده: علامه مجلسی ره
منبع حکایت: بحار الأنوار، ط دارالاحیاءالتراث،ج ۴۷، ص ۵۹
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی