مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی میکنند.
این رسوم را کومله نیز اجرا میکرد، با این تفاوت که قربانیها در آنجا جوانان اسیر ایرانی بودند.
یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سر کردگان کومله بردند.
پس از مراسم، آن عفریته گفت:”باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم”. دستور داده شد قربانیها را بیاورند. شش نفر از مقاومترین بچههای بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها 14 سال نمیشد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند.
شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میکردند. اما این پایان ماجرا نبود. آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بیهوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما را روانهی زندان کردند.