خاطرات همسر شهید صیاد شیرازی
چه کار می توانستم بکنم؟ روزهای جنگ بود. علی هم فرمانده نیروی زمینی بود. ماه تا ماه پیدایش نمی شد. گاهی اوقات میآمد تهران جلسه یا مأموریت و میرفت. وقتی میفهمیدم آمده تهران و نیامده خانه ناراحت می شدم. پشت تلفن بهش می گفتم: چرا نیومدی علی؟ عذرخواهی میکرد که کار داشتم. ولی مرتب تلفن […]
پاهایی که کوسه برد
بغض كرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله میكند و عمليات را لو میدهد.» شايد هم حق داشتند. نه اروند با كسی شوخی داشت، نه عراقیها. اگر عمليات لو میرفت، غواصها – كه فقط يک چاقو داشتند، قتل عام میشدند. فرمانده كه بغضش را ديد و اشتياقش را، موافقت […]
کلید بهشت
خاطرات و مـشاهدات یک روحانی و طلبه از جبهه های جنگ : برادران عزیز و گرامی اگر مـیخواهید از مـرحله شـمار به مرحله عمل برسید و از حرف به معنویت و از ترس و وحشت به شجاعت،و مردانگی،و از دوری جستن و بری بـودن از خدا،خدا گونه شدید،به جبهه ها بشتابید در جبهه ها انسان،خدا […]
ریاکاری هارون و بنای مسجد
هارون الرشید در بغداد مسجدی احداث کرد و بر سر در آن نام خود را نوشت ، روزی که برای بررسی به آن مسجد آمده بود بحلول رسید و گفت: چه ساخته ای؟ گفت خانه خدا را بنا کرده ام بهلول گفت: دستور بده تا اسم مرا به جای اسم تو بر دیوار نقش کنند. […]
وقف باغ
رسول خدا که از کنار باغی عبور میکردند، دیدند کشاورزی، در باغ خود درخت میکارد، نزد او ایستاده و فرمودند: «آیا تو را راهنمائی کنم به کاشتن درختی که ریشه اش استوار، و میوه هایش زودرس ، و جالب تر و بادوام تر است ؟» کشاورز: آری ، ای رسول خدا مرا به چنان درختی […]
وقف مسجد و جریان بهلول
میگویند: مسجدی می ساختند بهلول سر رسید و پرسید چه میکنید؟ گفتند: مسجد می سازیم، گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول » شبانه آن را بالای سر در مسجد […]
دفاع از جان پیامبر توسط نسیبه
جای گفتگو نیست که جهاد برای زنان در اسلام نیست حتی نماینده زنان مدینه حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب گردید و درباره این محرومیت با رسول خدا سخن گفت و اعتراض کرد که ما تمام کارهای شوهران را از نظر زندگی تامین می نماییم و آنان با خاطر آرام در جهاد […]
لیله المبیت
مشرکان و کافران مکه نقشه قتل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) را کشیدند و قرارشد شبانگاه که حضرت در بسترش خوابیده، چهل نفر از قبایل مختلف مکه با هم یورش برده و پیامبر را بکشند. خدای تعالی حبیبش را از این ماجرا آگاه کرد. حضرت از امیرمومنان علی (علیه السلام) سوال کردند که […]