بغض كرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله میكند و عمليات را لو میدهد.»
شايد هم حق داشتند. نه اروند با كسی شوخی داشت، نه عراقیها. اگر عمليات لو میرفت، غواصها – كه فقط يک چاقو داشتند، قتل عام میشدند. فرمانده كه بغضش را ديد و اشتياقش را، موافقت كرد.
* * *
بغض كرده بود. توي گل و لای كنار اروند، در ساحل فاو دراز كشيده بود. جفت پاهايش زودتر از خودش رفته بودند. يا كوسه برده بود يا خمپاره. دهانش را هم پر از گِل كرده بود كه عمليات را لو ندهد.