امام جعفر صادق (ع) حکایت فرمودند: من هر شب رختخواب پدرم حضرت امام محمد باقر (ع) را آماده و پهن میکردم و منتظر می ماندم تا آن حضرت تشریف بیاورد و استراحت نماید؛ و پس از آن در رختخواب خود رفته و استراحت می کردم. در یکی از شب ها، پدرم تأخیر نمود و به موقع همیشه به منزل نیامد، من در فکر فرو رفتم و ناراحت شدم که چه شده است و چرا آن حضرت در وقت همیشگی نیامد؟ پس به سوی مسجد حرکت کردم تا پدرم امام باقر (ع) را پیدا کنم؛ و از جریان آگاه گردم همین که وارد مسجد شدم، پدرم را تک و تنها در گوشه ای از مسجد مشاهده کردم در حالتیکه تمامی مأمومین و مردم به منازل خود رفته بودند. پدرم تنها در مسجد با خدای خویش خلوت کرده و سر تواضع و فروتنی بر سجده نهاده بود و به درگاه باری تعالی این دعا را در حال گریه و زاری می خواند:
سبحانک اللهم أنت ربی حقا حقا، سجدت لک یا رب تعبدا و رقا، اللهم إن عملی ضعیف، فضاعفه لی ، اللهم فنی عذابک یوم یبعث عبادك، وتب علی إ نک أنت التواب الرحیم های خدائی که پاک و منزه هستی ! توئی پروردگار حق و حقیقت. ای خداوندا! از روی عبودیت و بندگی و فروتنی، در مقابل تو سجده کرده ام. ای خداوندا! اعمال نیک من، ناچیز و ناقابل است، پس خودت بر اعمال من فزونی بده. خداوندا! مرا در قیامت از عذاب دردناک خویش مصون دار، و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بده، زیرا تنها توبه پذیر بخشنده و مهربان ، تو هستی.