«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

حضرت علی ع

روزی جبرئیل در خدمت پیامبر لژ ، مشغول صحبت بود که حضرت علی الله وارد شد. جبرئیل چون آن حضرت را دید برخاست و شرایط تعظیم به جای آورد.پیامبر به فرمود: یا جبرئیل ! از چه جهت به این جوان تعظیم می کنی ؟ عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که او را بر من ، حق تعلیم است! فرمود: چه تعلیمی ۴ عرض کرد: در وقتی‌که حق تعالی مرا خلق کرد از من پرسید: تو کیستی و من کیستم ؟ من در جواب متحیر ماندم ، و مدتی در مقام جواب ساکت بودم که این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید، و این طور به من تعلیم داد که بگو: تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بنده ذلیل و جبرئیلم : از این جهت او را که دیدم تعظیمش کردم.
پیامبر ص پرسید: مدت عمر تو چند سال است ؟ عرض کرد: یا رسول الله در آسمان ستاره ای هست که هر سی هزار سال یک بار طلوع می کند، من او را سی هزار بار دیده ام

نام نویسنده: سید علی اکبر صداقت
منبع حکایت: برگرفته از کتاب یکصد موضوع ، پانصد داستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی