ذوالنون مصری، یک زن غیر مسلمان را دید که در فصل زمستان مقداری گندم به دست گرفته و برای پرندگان بیابان برد و جلو آنها ریخت. به آن زن گفت: تو که کافر هستی، این دانه دادن به پرندگان برای تو چه فایده دارد؟ زن گفت فایده داشته باشد یا نه، من اینکار را میکنم.
چند ماه از این جریان گذشت، ذوالنون در مراسم حج شرکت کرد، همان زن را در مکه دید که همراه مسلمانان مراسم حج را بجا می آورد، آن زن وقتی ذوالنون را دید، به او گفت: به خاطر همان یک مقدار گندم که به پرندگان دادم، خداوند نعمت اسلام را به من احسان نمود و توفیق قبول اسلام را یافتم.