«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

دیدار آیت العظمی مرعشی با امام زمان (عج)

این حکایت را ۳۷ سال قبل آیة الله العظمی مرعشی؛ برای یکی از خواص نزدیک خویش نقل‌کرده و اکیدا سفارش نموده بود که تا من زنده هستم برای کسی نقل نکند:

در زمان اقامت در سامراء چندی در سرداب مقدس شب‌ها بیتوته می‌کردم. شب‌های زمستان در اواخر یکی از شب‌ها که در سرداب مقدس بودم ناگهان صدای پایی شنیدم با آن که در سرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم که شاید از مخالفین شیعه و از دشمنان اهل بیت(ع) باشد شمعی که با خود داشتم، خاموش شده بود، اما صدا و لحن نیکویی به گوشم رسید که فرمود:«سلام علیکم»، و نام مرا به زبان آورد من جواب دادم و عرض کردم شما کی هستید؟

فرمود: یک نفر از پسر عموهای شما؛ عرض کردم در سرداب بسته بود، شما از کجا وارد شدید؟ فرمود: الله علی کل شي قدیر. عرض کردم اهل کجا هستید؟ فرمود: اهل حجاز هستم.

فرمود: چرا در این وقت به اینجا آمده اید؟ عرض کردم حوائجی دارم و به جهت آنها متوسل شده ام فرمود: جز یک حاجت، بقیه حوائج شما برآورده خواهد شد.

پس آن سید سفارش هایی کردند از جمله تأکید بر نماز جماعت، مطالعه فقه، حدیث و تفسیر، صله رحم، رعایت حقوق اساتید و معلمین و تأکید بر مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعیه صحیفه سجادیه و…

پس من از آن بزرگوار خواستم که برای من به درگاه الهی دعا کند پس دست‌ها را به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: الهی بحق النبی و آله این سید را موفق به خدمت شرع فرما و حلاوت مناجات با خود را به او بچشان و قدری تربت سیدالشهداء را که با هیچ چیز مخلوط نبود و به اندازه چند مثقال بود به من دادند پس از آن ناگهان ناپدید شدند و متأسفانه در وقت حضور او ندانستم که او آقا ولی عصر «عج» است.

نام نویسنده: علی احمد پور ترکمانی
منبع حکایت: نماز خوبان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی