«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

عارف و اصل کامل

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی مینویسد:

یکي از عالمان بزرگ نقل کرده اند که او سي سال در صف اول نماز جماعت اقتدا مي کرد. پس از سي سال، روزی به عللي نتوانست خود را به صف اول برساند و در صف دوم ایستاد و از این که مردم او را در صف دوم دیدند گویا در خود خجالتي احساس کرد. از این جا متوجه شد که در این مدت طولاني که در پيشاپيش مردم و در ردیف اول نماز مي خوانده از روی «ریا» بوده است. به این خاطر تمام آن سي سال نماز را قضا کرد.ئمرحوم ملکي مي افزاید: «برادرم! بنگر به این عالم مجاهد و در مقام و منزلتش دقت نمای که چگونه نماز جماعتش در این زمان دراز، آن هم در صف اول، فوت نگردید و با این وصف، متصدی امامت جماعت نشد. نيز بنگر احتیاط او، که چگونه برای یک شبهه این همه نماز را قضا کرد و از این جا عظمت اخلاص و اهميتي را که علمای سلف برای آن قائل بودنددریاب!»

 

نام نویسنده: میرزا جواد آقا ملکی
شماره صفحات ارسال شده: ۱۴۱
منبع حکایت: المراقبات
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی