روزی امیرالمؤمنین علیه السلام با جمعی از اصحاب بودند که شخصی آمد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین، من به پسری دخول کردم مرا پاک کن. امام فرمود: برو به منزل خودت ، شاید صفرا یا سودا بر تو غلبه کرده باشد.چون فردا شد باز آمد و اقرار بر عمل ناشایسته کرد؛ امام همان جواب را فرمودند.روز سوم آمد و اقرار کرد و امام جواب اول را دادند.روز چهارم آمد و اقرار کرد، امام فرمود: حالا که چهار مرتبه اقرار کردی ، پیامبر صلی الله علیه و آله برای حد این عمل ، سه حکم فرموده است یکی از این سه را انتخاب کن.
فرمود: شمشیر بر گردن زدن ؛ یا انداختن از بلندی ، یا با حالتیکه دست و پا بسته باشد سوزانیدن به آتش، آن مرد گفت : کدام یک از این سه عقوبت بر من سخت تر است؟ فرمود:سوختن با آتش عرض کرد: یا علی علیه السلام من همین را اختیار کردم. امام فرمود: پس خودت را برای اینکار آماده کن ، عرض کرد: حاضر شدم ، برخاست و دو رکعت نماز خواند و بعد از آن گفت: خداوندا مرتکب گناهی شده ام که تو می دانی و از عذاب تو ترسیدم و به خدمت وصی رسول الله و پسر عموی آن حضرت آمده ام و از او خواستم مرا از آن گناه که انجام داده ام، پاک کند. او مرا مخیر در سه نوع از عذاب کرد و من سخت ترین آنها را اختیار کرده ام، خداوندا از رحمت تو می خواهم که این سوختن را در دنیا کفاره ام قرار بدهی و مرا در آخرت نسوزانی!!… بعد از آن برخاسته و گریه کنان خود را بر آن گودال انداخت که آتش در آن شعله میکشید.امام ، از این منظره گریه کرد و اصحاب هم گریه کردند. فرمود: ای مرد! برخیز از میان آتشکه ملائکه را به گریه درآوردی ، خداوند توبه تو را قبول کرد، برخیز دیگر به این کار نزدیک مشو!…
در روایت دیگر دارد که شخصی گفت : یا امیر المؤ منین آیا حدی از حدود خداوند را تعطیل میکنی؟ فرمود: وای بر تو، هرگاه امام از طرف خداوند منصوب باشد و گناه کار از گناه خود توبه کند، بر خداست که او را بیامرزد.