«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

مسلم مجاشعی و شهادتش برای ایمان

مسلم مجاشعی جوانی بود از اهل مدائن که در زمان فرمانداری حذیفة بن یمان در مدینه به حذیفه گرائید. به وسیله حذیفه از دوستان فدائی امیرمؤمنان گردید، در جنگ جمل امیرمؤمنان برای اتمام حجت با مردم بصره و لشگر عایشه قرآنی به دست گرفت و فرمود: کیست که این قرآن را ببرد و بر این مردم عرضه کند و ایشان را به حکم آن بخواند؟ مسلم جوان، قرآن را از امام گرفت و به میدان رفت. امام در این هنگام فرمود: همانا این جوان از کسانی است که خداوند دل او را هدایت و از ایمان پر کرده، اما او کشته می شود و من به خاطر ایمانش به او علاقه فراوان دارم و این لشگر هم پس از کشتن او رستگار نمی شوند. مسلم سپاه عایشه و مردم بصره را به حکم قرآن دعوت کرد، ولی آنها دست راستش را قطع کردند، او قرآن به دست چپ گرفت، دست چپ او را قطع کردند، قرآن را با دستهای بریده بر سینه چسبانید و خون بر آن جاری بود که سپاه دشمن یک باره بر او حمله کردند و او را قطعه قطعه نمودند و شکمش را دریدند.

نام نویسنده: سید علی اکبر صداقت
منبع حکایت: یکصد موضوع ، پانصد داستان
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی