خداوند در قرآن شریف به طور مؤکد فرموده است: “انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا” البته ما پیامبران خود و هم چنین آنان را که ایمان آورده اند، در دار دنیا نصرت و یاری می نماییم، یاری و نصرت خداوند نسبت به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان در طول سال های نبوت آن حضرت به گونه های مختلف و از مجاری متعدد صورت گرفته است و در این جا به طور نمونه دو مورد ذکر می شود.
در یک مورد مجرای فیض نصرت خداوند عوامل طبیعی و مجاری تکوینی بوده و در مورد دیگر عوامل انسانی و مجرای ایمان.
مورد اول، در جنگ گروه های مختلف مشرکین با مسلمانان بود، آن وقتیکه مشرکین متحد شدند و برای نابود ساختن اسلام و مسلمین مصمم گشتند. آنان از نظر عدد و جمعیت، سلاح، مرکب، خواروبار و تجهیزات لازم و خلاصه از جمیع وسایل و اسباب پیروزی بر مسلمین تقدم داشتند و در آن موقع مسلمان ها از هر جهت ضعیف تر بودند و شکست مسلمانان قطعی به نظر می رسید در این موقع حساس رسول اکرم، دست به دعا بر داشت و از خداوند، طلب نصرت و پیروزی نمود.
“فنزل علیه جبرئیل لیللا فقال یا رسول الله ان الله عز ذکره قد سمع مقاتلک و دعاک و قد أجابک و کفاک هول عدوک؛ جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و به پیامبر(صلی الله علیه و آله)عرض کرد: «خداوند گفته تو و دعایت را شنید، خواسته ات را اجابت نمود و هراس و نگرانی را که از دشمن داشتی برطرف ساخت.»
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از برای آن که از جریان امر آگاه گردد و بداند که نصرت باری تعالی چگونه بوده است به حذیفه مأموریت داد، برود در لشکرگاه مشرکین و ما وقع را از نزدیک مشاهده کند و در مراجعت جریان امر را به عرض رسول اکرم برساند و مسلمانان را نیز از حمایت خداوند و نصرت باری تعالی آگاه سازد.
لشکرگاه مشرکین در صحرای وسیعی در خارج از شهر مدینه بود، در آن جا خیمه ها را با نظم و ترتیب برپا نموده، اسب ها و شترها را در نقطه های مناسبی اسکان داده، سربازها در جایگاه های خود در حال استراحت بودند در نقطه های مختلف، کم و بیش آتش هایی برای پختن غذا و دیگر حوایج خود افروخته بودند، ناگهان در تاریکی شب بادی بسیار شدید، وزیدن گرفت و با خودش سنگریزه و شن می آورد و بر سر و صورت افراد برخورد میکرد. وزش باد در محیط لشکرگاه به حدی بود که خمیه ها را از جایکند، آتش ها را پراکنده نمود و قسمتی از خیمه های فرو ریخته طعمه حریق گردید. خلاصه بر اثر این بلای آسمانی تمام تشکیلات مشرکین به هم ریخت. وحشت و نگرانی آن چنان سپاه کفر را فرا گرفت که نه تنها از پیروزی در جنگ مأیوس شدند، بلکه هر فردی حیات خود را در معرض خطر می دید و به فکر این بود که هر طور ممکن است، محیط خطر را ترک گوید و جان سالم به در ببرد. «حذیفه» موقعی به محل مأموریت خود رسید که تمام سازمان های دشمن ویران شده بود و سران مشرکین با اضطراب و نگرانی شدید در فکر فرار بودند. “فقام أبوسفیان الی راحلته ثم صاح فی قریش النجأ النجا و قال طلحة الازدی لقد زادکم محمد بشر ثم قام الی راحلته و صاح فی بنی أشجع النجأ النجا و فعل عیینة بن حصن مثلها ثم فعل الحارث بن عوف المزني مثلها ثم فعل الأقرع بن حابس مثلها و ذهب الأحزاب و رجع” ؛
ابوسفیان به پا خواست و به طرف مرکب خود حرکت کرد و با فریاد بلند قریش را مخاطب قرار داد و گفت: «عجله کنید و خود را نجات دهید!» سپس طلحه گفت: «محمد (صلی الله علیه و آله) برای شما شر بزرگی طلب نموده است.» آن گاه به طرف مرکب خود حرکت کرد و فریاد زد و بنی اشجع را مخاطب ساخت و گفت: «عجله کنید و جان خود را به در برید!» بعضی دیگر از رؤسای مشرکین چنین کردند و خلاصه احزاب پراکنده شدند و رفتند و حذیفه به مدینه مراجعت نمود.