یکی از نکات حساس در بحث نقد، آن است که امروزه نقد به عنوان ابزاری در دست دشمنان قسم خورده ی نظام و انقلاب اسلامی قرار گرفته و آنان با فریب و دورویی، اینگونه وانمود می نمایند که خیرخواهِ مردم ایران و اهل انصاف و بیان واقعیت ها هستند. شبکه های ماهواره ای که با ادعای بیان واقعیت ها، زبان به انتقاد از زوایای مختلف حکومت اسلامی ایران گشوده و در پس پرده، هدفی جُز از میان برداشتن حکومت اسلامی و خدشه دار نمودن اعتماد مردم به مسؤولین ندارند و در این راه از هرگونه بی انصافی و دروغ گویی و اغراق گویی پرهیز نمی کنند.
در چنین شرایطی، بسیار مهم و ضروری به نظر می رسد که به هیچ عنوان در بیان انتقادات، با دشمنان اسلام هم زبان نشده و از این طریق همراه با آنها نگردیم. چه بسا نقاط ضعف و ایراداتی در ساختار حکومتی کشور وجود دارد که مورد توجه ویژه و تمرکز رسانه های بیگانه قرارگرفته است، ولی مؤمنین بصیر و هوشیار باید بدانند که در چنین مواردی صلاح بر آن است که از درون کشور هیچ صدای انتقادی نسبت به آن موضوع خاص بلند نشود و بلکه حتی به دفاع از آن دستگاه و ارگان بپردازیم و اگر مصلحت مهمی در حال از دست رفتن است، با نقد مخفیانه و خصوصی، نسبت به برطرف کردن آن اشکالات همت گماریم.
رهبر انقلاب نیز در این خصوص بارها به نشریات و منتقدین داخلی هشدار داده اند.
«بعضی (انتقاد) ها به قصد اصلاح نیست، بلکه به قصد تخریب است، هم از مجموعه ی مطبوعات خودمان، هم پشتوانه آنها ده ها رادیو و تلویزیون بیگانه و رسانه عمومی و بین المللی در اختیار حرف ها و افکاری است که بنایش بر تخریب است. یعنی هیچ بنای اصلاح ندارند. آنچه که نقل می کنند برای تخریب است. لذا واقعیت و غیر واقعیت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چیز در آن است. گاهی یک چیز کوچک را بزرگ می کنند، گاهی یک چیزی که نبوده، به عنوان یک حقیقت مسلم جلوه می دهند. اینها البته هست. این، تخریب است.»(1)
به امید آنکه با رعایت اخلاقِ انتقاد از سوی مردم و وجود روحیه ی انتقاد پذیری در مسؤولین، کشور عزیزمان روز به روز در مسیر پیشرفت و اقتدار حرکت کرده و ملت و دولت با کمک به یکدیگر، نقشه های دشمنان را نقش بر آب کنند. إن شاء الله.
مناجات
با کوه عصیان آمدم
با چشم گریان آمدم
عُمرم شده صَرف گناه
امّا پشیمان آمدم
بیچاره ی درمانده را
در محضرت راهش بده
در وادیّ عُبودیت
سوزش بده آهش بده
با این نفس امّاره و
درد جهالت چه کنم
گر ببخشی من را بگو
با این خجالت چه کنم