«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ» (نهج البلاغه، حکمت 197)

بانویی دلاور و مخلص

«برکه» دختر ثعلبه بن عود بود، و بخاطر اینکه نام یکی از پسرانش «ایمن» بود او را «ام ایمن» می‌گفتند. «ام ایمن» از بانوان آگاه و شجاع و مخلص که همواره با خاندان نبوت بود و در حد توان خود از محضر حضرت زهرا علیهاالسلام در بهره گیری از علوم و دانشها و ارزشهای اسلامی می‌کوشید. او شخصا در میدان جنگ احد حاضر بود تا به رزمندگان اسلام در آبرسانی و زخم بندی و… کمک نماید.

او وقتی‌که دید در بحران شدید جنگ احد، عده‌ای از مسلمانان فرار می‌کنند، سخت ناراحت شد و مشتی خاک برداشت و به صورت آنها ریخت و فریاد زد: «شما زن هستید» بروید پشت چرخ نخ ریسی که مخصوص زنها است بنشیند»

او دو پسر داشت یکی به نام «ایمن» که در جنگ حنین، قهرمانانه جنگید تا به شهادت رسید، دیگری بنام «اسامه» که لیاقت آنرا یافت تا پیامبر صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر، او را -با اینکه سنش از ۲۰ سال کمتر بود- فرمانده سپاه برای جنگ با رومیان کند و فرمود: کسی که از لشکر «اسامه» تخلف کند لعنت خدا بر او باد جالب اینکه این بانوی شجاع و شهیدپرور و قهرمان‌ساز، هنگام ظهور و قیام جهانی حضرت مهدی «عج» همراه دوازده بانوی دیگر، مراجعت کرده و به معالجه و مداوای مجروحین لشکر امام می‌پردازد.

نام نویسنده: مصطفی زمانی
منبع حکایت: داستانها و پندها جلد ششم
پرینت
اشتراک در واتس اپ
اشتراک در تلگرام
0 0 رای ها
امتیازدهی به حکایت
default
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

حکایت های پیشنهادی