روزی هارون «پنجمین خلیفه مقتدر عباسی» بهلول را به حضور طلبید او ناگزیر نزد هارون آمد، هارون از او پرسید: آیا مرا می شناسی؟ بهلول گفت: تو کسی هستی که اگر در مشرق زمین ستمی شود تو در مغرب باشی، در روز قیامت، بازخواست می شوی. هارون از این سخن، منقلب شد و بعد از چند لحظه پرسید: روش مرا چگونه می بینی؟ بهلول گفت: قرآن، کتاب خدا در میان ما است، روش خود را با دستورات آن، تطبیق کن. قرآن میگوید: نیکوکاران از نعمت های بهشتی بهره مندند، و بدکاران گرفتار عذاب دوزخ می باشند اگر کردار تو نیک است، عاقبتت خوب است و گرنه، عاقبت بدی خواهی داشت. هارون گفت: پس این همه کارهای نیک ما در کجا است؟ بهلول گفت: خداوند کردار پرهیزکاران را می پذیرد “انما یتقبل الله من المتقین.” (مائده / ۳۰) هارون گفت: پس رحمت خدا در کجاست و چه می شود؟ بهلول گفت: رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. “ان رحمت الله قریب من المحسنین.” (اعراف/۵۴) هارون گفت: پس خویشاوندی ما با رسول خدا چه می شود؟ بهلول گفت: در روز قیامت از عمل می پرسند نه از خویشان. “فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم و لا یتسائلون.” (مؤمنون/۱۰۳)
هارون گفت : پس شفاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در کجاست؟ بهلول گفت: شفاعت رسول خدا بستگی به اذن و اجازه خدا دارد. “یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی قولا.” (طه/ ۱۰۸)
هارون به بهلول گفت: آیا حاجتی داری تا برآورم؟ بهلول گفت: حاجتم این است که مرا بیامرزی و اهل بهشت گردانی! هارون گفت: برآوردن چنین حاجتی از دست من، خارج است، ولی شنیده ام مقروض هستی، خواستم بدهکاری تو را ادا کنم. بهلول گفت: اگر راست میگوئی، اموال مردم را به صاحبانش برگردان، تو که خودت بدهکار هستی، با بدهکاری نمی توان رفع بدهکاری کرد. هارون گفت: آیا می خواهی دستور دهم، همه روزه تا آخر عمر، معاش روزانه تو را بدهند؟
بهلول گفت: ای هارون! من و تو هر دو بنده خدا هستیم، صاحب ما او است، آن خدائی که معاش تو را تامین میکند را فراموش نمی کند. به این ترتیب می بینیم بهلول، آن شاگرد مکتب امام صادق و امام کاظم «علیهماالسلام» در برابر طاغوت دیکتاتور زمانش، باکمال آزادگی، مطالب حق را گفت، و در هر فراز از سخنش، هارون را با آیات قرآن محکوم کرد.